روزمره
سلام پسمر گل مامانی.قربونت برم که هرچی بزرگتر میشی شیرین تر و خوردنی تر میشی و با حرفات دل آدم رو آب میکنی.من که سیر نمیشم از دست کارات. خب گاهی وقتها هم عصبانیم میکنی و با هم دعوامون میشه ولی زیاد طول نمیکشه و تویه لوس میای و منو بغل میکنی و بوسم میکنی. چند روز پیش که رفته بودیم دریا،پشه نیشت زده بود و تو امروز یکهو اومدی پیشم و گفتی: مامانی،این چیه؟پشه نیشم زده؟پشه بدِ؟پشه بلو خونتون.من نیش نجن.بلو خونتون.دَ پشه . و همه اینه رو پشت سر هم میگفتی و اصلا لازم نبود که من جوابت رو بدم.انگار که من فقط باید گوش میدادم. امروز وقتی انگشتت رو تا ته کردی تویه رژلب مامان،دعوات کردم و تو هم قهر کردی و رفتی تویه اطاقت.منم دیگه یادم رفت...