دردسر خوابیدن
جوجو کوچولویه مامانی
هر مرحله از بزرگ شدنت ،سوالایه منم از خاله ها فرق میکنه.تا همین چند مدت پیش به خاله فرزانه میگفتم که:چطوری شایان رو،از پوشک گرفتی ؟
و خاله هم میگفت که با صبر و حوصله و حالا تو دیگه برایه خودت مردی شدی و از پوشک فراری شدی
و یا ازش میپرسیدم که چطوری از رویه پا خوابوندن ،ترک دادیش و خاله هم میگفت با هزارتا بد بختی تا بالاخره بزرگ شد و مجبور شدم
و من آه میکشیدم که ،ای بابا،من چیکار باید بکنم با این پسر کوچولویه ناز نازی؟؟؟؟؟؟
ولی این روزا ،شما سرسختانه،میخوای که خودت رویه زمین بخوابی و من هم باید پیشت دراز بکشم تا شما بالاخره بخوابی ،ولی این روند دو ساعت و گاهی هم بیشتر طول میکشه جیگر مامان،و به هر طریقی هم که بخوام گولت بزنم که بیای و رویه پام بخواب،تو با صدایه بلند و کشدار میگی:نههههههههههه ...اینجاااااااااااا(و با انگشت به تخت اشاره میکنی)
و اون لحظه ست که من دوباره یه آه گنده میکشم و میگم :ای کاش که رویه پام میخوابیدی پسرم
اینم دردسر جدید مامان بیچاره ست دیگه کاریش نمیشه کرد جز لذت بردن از تمام لحظه های بزرگ شدن شما کوچولویه مامانی و این مهمه که من عاشقتم نفس من