پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 22 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

پنکه

1391/3/31 15:35
نویسنده : مامان یاسی
1,157 بازدید
اشتراک گذاری

دو روز پیش هوا خیلی گرم بود و کولر ما هم یکهو از کار افتاد و رفت رویه فن.بگذریم که تا زنگ بزنیم تا بیان واسه تعمییر چقدر طول کشید.ولی این مابین قیافه تو دیدنی بود.

نگاه ملتمسانه پسر به پنکه ایی که جوابگویه این همه گرما نبود

البته قبل از این اومدی پیش منو گفتی:مامان گلمه(گرمه)

منم موهات رو زدم بالا و یه سنجاق هم بهش زدم.کلی با اون سنجاقه سرگرم شده بودی و هی میکندیش و میومدی پیشم و میگفتی که: بجنش.چی شده؟بجنش

و من هم چون یه عالمه کار داشتم و خونه رو باید مرتب میکردم تا یه بار اونایی که میان از وحشت پا به فرار نذارن،گفتم برو پیش پنکه بشین تا خنک شی و بعد از چند دقیقه تو رو تویه این حالت دیدم. 

این بود ماجرایه یکشنبه که از قلم افتاده بود پسر من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان نیایش
31 خرداد 91 16:36
نازی پسری با این نگاه با مزه اش جات خالی اینجا از دیروز اینقدر خنک شده که خدا می دونه وای چه بارونی می اومد


اعزیز دلم اینجا هم گاهی یه بارونی میاد ولی وقتی که گرم میشه وحشتناک میشه
matin
1 تیر 91 0:28
وای پارسا درکت میکنم با این گرمای هوا چه میکنی
یاد اون روزا بخیر که تو گرمای رشت لهله میزدیم
مواظب پسر گلت باش


وقتی گرم میشه واقعا وحشتناک میشه عزیزم
مامان رها
1 تیر 91 16:50
خاله قربون اون قیافت که جلو پنکه نشستی بشم
چقدم حرف گوش کنه که سریع رفته کنار پنکه نشسته


از گرما کلافه شده بود خاله وگرنه اينقدرا هم حرف گوش کن نيست



یه عموی هیجان زده
3 تیر 91 18:16
سلام زندگی رفیق با مرام مننننننننننننن
خیلی میخوامت بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس...یاس بخدا از لطفت خیلی ممنونم پرشین بلاگ یکم قطی داره نتونستم جواب بدم...ممنونم ازت


سلام عموووووووووووو،
کم پيدايي خيلي هاااااااا،دوست دارم عمو جون


خواهش ميکنم ،ما هميشه پيگير مطالب وبلاگتون هستيم و از عکساش لذت ميبريم