پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 28 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

اتفاقهای مهم

1391/5/22 2:15
نویسنده : مامان یاسی
1,216 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسر ناز من.ماچ

عزیز دل من.چرا بنظرت اینهمه من گرفتارم قند عسل من؟سوال

تویه این مدت اتفاقهای زیادی افتاد و از همه مهمتر مریضی پسر طلا بود.یعنی نه مریضی به معنای سرما خوردن.نمیدونم چت شده بود که یه شب ،همش بالا میاوردی.چندین بار.خیلی نگران کننده بود و من کلی ترسیدم که نکنه میکروبی باشه.چون هی دل درد هم داشتی. نمیدونم فعلا که خوبی و من امیدوارم که چیز نگران کننده ایی نباشه.بغل

پسرم اینروزا با پوشک به معنای واقعی بای بای کردی و گذاشتیمش کنار.قبلنا شبها یا زمانی که بیرون میرفتیم،پوشکت میگرفتم.ولی الان دیگه نه.وقتی میخواستیم بیرون بریم و میخواستم که پوشکت بگیرم،نذاشتی و گفتی:هر وقت جیش داشتم بهت میگم.و با تمام اصرار من نذاشتی که پوشکت کنم.عزیزم و ماجرایی داشتیم با شما.زمانی که جیشت گرفته بود دربه در دنبال یه گوشه خلوت بودیم که سرپات بگیریم و بابا هم هی ویراژ میداد تا کوچه پس کوچه ایی پیدا کنه و زمانی که یه گوشه دنج پیدا کردم یکمی ،فقط یه کمی دیر شده بود و من فهمیدم که باید از این به بعد حتما برات یه شورت اضافه بیارم.

همیشه از اینکار بدم میومد که بچه ای رو سرپا میگیرن و خدا بهم فهموند که از هرچی بدت میاد سرت میاد بنده.

ولی تو اصلا ناراحت نباش.اینروزا هم میگذرنبغل

niniweblog.com

و خبر مهم دیگه اینه که موقع عملت به ناچار مجبور شدم که از شیر مادر بگیرمت و به شیر خشک عادت

بدم.و این عادت هنوز هنوزه برات مونده بود و با اینکه دوسالت رو هم رد کرده بودی با شیشه شیر موقع خواب باید حتما حتما شیر میخوردی و اگه برات آماده نمیکردمش یه داد و فریادی به راه مینداختی که نگو و نپرس.گریه

عزیزم و من یک شب در یک عمل غافل گیر کننده تصمیم گرفتم که شیشه رو ازت بگیرم.عینک

خب...چطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

قبل خواب به بابایی گفتم:بابایی میدونی چی شده؟شیشه شیرایه پارسا فرار کردن.مژه

پاپایی:واااای واااایابرو

پارسا:چی مامان؟شیشه هام رفتن؟

بابا:وااای وااایابرو

مامان:آره گل پسرم.

پارسا:کجا رفتن؟

مامان:خسته شدن رفتن دیگه مادر

بابا:وااای وااایابرو

پارسا:منم میخوام باهاشون برم.برم و بیارمشون

مامان:نمیشه که.نمیدونی کجا رفتن

بابا:وااای وااایابرو

پارسا:حالا من چیکار کنم؟

مامان|:باید با لیوان شیر بخوری.

پارسا:نمیشه آخه.میریزه.ببین

و دراز کشیدی و لیوان رو وارونه کردی و تمام شیر ریخت رویه سر و کله و لباست

بابا:وااااااااااااااااااااااااااااای واااااااااااااااااااااااااااااااااااایعصبانی

مامان:پسر طلا نباید دراز بکشی.باید نشسته بخوری.کلافه

و تو نشستی و گفتی :اینطوری؟

اولش سخت بود .ولی خب الان دیگه عادت کردی.ولی مهم اینه که بابا نقش مهمی تویه از شیر گرفتنت داشت.چشمک

البته مکالمه بالا یه چند روزی ادامه داشت .بغیر از دیالوگهایه بابا.نیشخند

باید برم.دوباره میام چون یه عالمه حرف دارم برات فسقل من.ماچماچماچماچماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مهسا
22 مرداد 91 2:22
سلام عزیزم پسر خیلی نازی دارین .
من با اجازتون شمارو لینک کردم.


منم با افتخار لینکتون کردم عزیزم
matin
22 مرداد 91 9:53
از شیر گرفتنت خیلی بامزه بود کلی خندیدم به قول خودتون گاهی این باباها یه کمکهایی میکنن آدم انگشت به دهن میمونه موفق باشی عزیزم


بابا همینن دیگه..مرسی عزیز دلم


مادر کوثر
22 مرداد 91 10:43
سلام مامانی
طاعاتتون قبول
بوس بوس. مرسی از حضورت
از شیر و پوشک گرفتنش مبارررررررررررررررک
انشالله همیشه سالم باشی قند عسل

واقعا نقش بابایی خیلی مهم و موثر و قابل تاکیده!


عزیزم اگه بابا نبود من چه شکلی همچین کار به این سختی رو میتونستم انجام بدم؟[
مادر کوثر
22 مرداد 91 10:44
راستی راستی
ما بازم آپیم
با شعر شونه!
بیا ببین چیه


اومدم عزیزم.
مامان آرینا موفرفری
22 مرداد 91 16:36
سلام یاسی جون خوبی مرد کوچک خاله چطوره؟انشااله زودی خوب میشه مامانی نگران نباش.
یاسی جون من زیاد وقت نمی کنم بیام نت حسابی تنببببببببببببببل شدم.
افرین به پارسا جون که دیگه واسه خودش مردی شده .آرینا هم فعلا فقط موقع بیرون رفتن اونم برای مدت طولانی پوشک می شه الانم پروژه دارم که دیگه شبا پوشکش نکنم اگر راهنمائی در این زمینه داری بهم بگو.
راستی اینکه پارسا جون بالا میاره ممکنه از این باشه که از شیر گرفتیش اخه ارینا هم یه روز بعد از اینکه از شیر گرفتمش چند بار حالش بهم خورد.


سلام ستاره سهیل من.خوبی؟پارسا هم خوبه.دلم برات تنگ رفته بود جیگر.آرینا عشق من چطوره.عزیز دلمه.
نمیدونم چرا بالا میاره.شیشه رو ازش گرفتم.شیر هنوزم میخوره.میترسیدم که نکنه میکروب خطرناکی باشه.این روزا خیلی به گوشم میخوره.خدا رو شکر فعلا که خوبه عزیز دلم
عمو جون
22 مرداد 91 18:24
سلام رفیق خوبی انشالله که....دیگه کلی بزرگ شدی ماشالله پهلوان شدی برای خودت....بیادتم عمو جون


ما هم به یادتیم
سمیه
22 مرداد 91 18:40
چه کارهای مهمی رو انجام دادی خسته نباشی


ممنون عزیزم
مامان محمد و ساقی
23 مرداد 91 14:25
سلام یاسی جون.خیلی باحال نوشتی.وااای وااای
احسنت به این پسر خوب وااای وااای
واییی یاسی این پست خیلی به دلم نشست.
امیدوارم که حالش خوب باشه و چیزی نشده باشه.


قربون خنده هات خواااااااااااااهر.خوبه.فعلا خوبه
ابو الفضل و زینب
23 مرداد 91 17:38
چه روش با مزه ای فکر کنم دیگه اصلا واسه شیر اذیتت نکنه
ستاره زمینی
24 مرداد 91 2:04
اخی گل پسری ماشالا اقایی شده عزیزم.


منم یه عالمه بوس عزیز دلم
میترا
24 مرداد 91 2:18
وای کی میشه کیمیا با پوشک و شیر خداحافظی کنه. میگم باباش خیلییییییییییی تاثیر داشته توی این قضیه
مامان محمد صادق(زهرا)
24 مرداد 91 4:01
1- وای! خوش به حالت یاسی جونم!!! به سلامتی... این مرحله رو هم طی کردی!! من که گرفتار پوشک محمد صادقمم! دیگه پوشکها انگاری واسش کوچولو شدن!!! یا اینکه ج.ی.ش.ش زیاد شده.....چون اکثرا صبحا میبینم که............ ولی خودشم نمی گه!! چن ماه پیش زودی می گفت!!( البته بعد از انجام کار) که من موقعیتشو نداشتم!!! ولی الان اصصصلا..... بگو 2 ساعت بگذره!!!نمی گه که!!! اینقد غصه ام گرفته ه ه ه!!! از قدیم این کار به نظرم سخت ترین کار بود!!! چن روز دیگه ان شاللا یه سفر مشهد داریم!!! اگه برگشتیم می خوام یه تریپ امتحان کنم!!! **************************** 2. چه عملیییییی؟؟؟؟ ای جونممممم! چرا من نمی دونستم؟؟؟؟ **************************** 3- مردم از خنده واسه دیالوگاتون.... مخصوصا دیالگ بابا رو خیلی بامزه نوشتی!!! ************************** 4- اگه پر چونگی کردم ببخشین!!!
مامان نیایش
31 مرداد 91 9:16
شیرین زبون مردی شدی دیگه برای خودت ما شاا لله عزیزم الهی که هیچ وقت مریض نباشی دیگه
باران قلنبه
10 شهریور 91 2:19
سلام عزیزم خوشحال می شم به وب دخمل منم بیاین
دخملم باران مظفری توی مسابقه جشنواره رمضان 91 آتلیه سها شرکت کرده اگه می شه به سایت آتلیه سها بروید و در قسمت جشنواره رمضان به دخترم رای 5 بدهید.این جشنواره تا اول مهر مهلت داره.
آدرس سایت آتلیه سها:
Soha.torgheh.ir/festival
یا به لینکش تو قسمت لینکهای وبم مراجعه کنید.مرسییییییییییییییییییییی
یادتون نره منتظرماااااااااااااااااااا.


عزیزم شرمنده من به امیر علی رای دادم.اگه میتونم از یه رای بیشتر بدم بهم خبر بدید تا به باران گل هم رای بدم