بعد از مدتها
اوف اوف اوف.عجب گرد و خاکی گرفته اینجا.خیلی وقته نیومدم و چیزی ننوشتم.یادش بخیر اون روزهایی که هی پشت سر هم وبلاگت رو به روز میکردم.الان نمیشه.چند روز پیش فکر کردم شاید که بزرگ شده باشی و بتونم پیشت لب تاب رو بیارم،ولی اشتباه میکردم جیگیلی.چون منو شما حسابی با هم کشتی گرفتیم.بیشتر از 20 بار لب تاب رو خاموش کردی و من باهات حرف میزدم که بیا بشین و منو نگاه کن و چهار تا چیز یاد بگیر،قبول میکردی و مینشستی ولی یهو مثل جرقه میپریدی و دگمه رو میزدی.
فهمیدم که نمیشه.اینم یه جورشه دیگه.بازم نتونستم چیزی بنویسم.مخصوصا که حالا بعدازظهرها نمیخوابی اینقدر خسته ایی که کلافه و عصبی میشی ولی باز نمیخوابی و همینکه میخوایم بریم بیرون و تو هنوز رویه صندلی ماشین ننشستی،تویه هوا خوابت میبره
عادت جدید گل پسر که ما رو از همه چیز میندازه و بیرون رفتن ما تبدیل میشه به چرخ زدن تویه خیابونا.
بعضی وقتها هم سر بزنگاه ،زمانی که ما داریم آماده میشیم که بریم بیرون،این اتفاق میفته...
واقعا نمیدونم اینو از کجا پیدا کردی.چون از دم دست برش داشته بودم.میخواستم واسه بابا رامین زنگ بزنم که بیاد دنبالمون،و تا بیاد تو رو هم حاضر کنم.هی دنبال گوشیم گشتم و سر آخر با این صحنه رو برو شدم.
خب کاریش نمیشه کرد.تو جیگر مامان کلا همه چیز رو بهم ریختی عشقم.
و اینکه جیگر مامان همراه تیپ جدیدی که اینروزا همش میزنی و الان هم با ماکت موبایلی که عمو امیر بهت داده حسابی داری حال میکنی اینروزا....
روی سر خودت و پشی و ببلو هم کلاه گذاشتی
اینجا هم داری واسه آقا پلیسه زنگ میزنی و دعوتش میکنی واسه نهار خونمون.
پارسا خسته و خواب آلو
حکایت اون کبکه که سرش رو میکنه تویه برف.پسرم فکر کرده که اگه چشماشو ببنده دیگه بابا رامینش ازش عکس نمیگیره یا شاید هم تویه عکس نمیفته.
جیگرمی.......
علاقه شدید به کمد و شکاف داری و دوست داری بری توش.مخصوصا تویه کمد رختخوابا.کمد رختخوابه منم که همه چیز توش پیدا میشه.یه بازاریه برایه خودش.با زور و بلا منو مجبور میکنی که تو رو اونتو جا کنم و کلی هم لذت میبری و حالشو میبری و ما رو سر کار میذاری.
اینم چند تا عکس دیماه از گل پسر ناز من در حالتهای مختلف.
و...
اینم مدل جدید کاپشن پوشیدن پسرمممممم
پسر طلا اینروزا حسابی با همه دعوا داری و همش مخالف همه چیزی.فقط دوست داری کار خودتو بکنی و به هیچ صراطی مستقیم نیستی.چندتا کلمه بد هم یاد گرفتی که واقعا نمیدونم از کجا و چطوری.چون ما خیلی رعایت میکنیم.در سر و زبون که دیگه نگو.فوق العاده زبون داری.یه بار که اینقدر بلبل زبونی کرده بودی با خنده بهت گفتم :زبونت رو ببینم چقدر درازه؟
و تو زبونتو نشونم دادی و بعد به چونت اشاره کردی و گفتی :اینجا هم دگمه شه.اگه این دگمه رو بزنی دراز تر هم میشه.
عزیز دل مامان،شاید دوباره ماه دیگه بتونم بیام و برات بنویسم شاید هم زودتر .با خداست.نمیدونم.برات همیشه بهترینها رو میخوام پسرم.برات آرزوی خوبترینها رو دارم.برات همیشهه از خدا سلامت و سعادت و تندرستی میخوام.مهم نیست که پیش من باشی یا نه.منو دوست داشته باشی یا نه،مهم اینه که تو پسر منی و از وجود منی و من عاشقتم و تو رو با دنیا عوض نمیکنم.اینو همیشه یادت باشه بهترینم.
روزها دارن میگذرن همچنان و با سرعت .و ما داریم به سالگرد خانم تاجفر عزیز،مامان بزرگ امیر حسین نزدیک میشیم.خدا بیامرزتش و روحش شاد.