پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 23 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

اولین پست سال 92

1392/2/8 1:32
نویسنده : مامان یاسی
1,713 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگر مامان.

بالاخره طلسم شکست و من تونستم بیام و یه سر به وبت بزنم و برات یه کمی از این روزایی که گذشت بنویسم.با اینکه هنوز کلاسای زبان رو شروع نکردیم ولی نمیدونم چرا اینور ساال اصلا وقت نمیکنم که بیام و برات از شیرین زبونیا و شیرین کاریات و حرفای قلنبه و سلنبه ایی که میزنی و افکار جالبت بنویسم.

کلا تو اینروزا حرف زدنات و تفسیرات خیلی جالبه.

همیشه دوست داشتم که روز تولدت برات بنویسم و اونروز رو تویه وبت برات جشن بگیرم،ولی چون تویه عید هست و من هم مهمان دارم اصلا نمیتونم که برات بنویسم.

امسال مردد بودم که برات مهمانی بگیرم یا مثل دو سال قبل یه تولد سه نفره و گرم و قشنگ بگیرم.ولی برات یه تولد خانوادگی گرفتیم .با اینکه تعداد زیاد نبود و فقط خانواده ها بودیم ولی کلی کار بود و کلی ایده .رویه هم رفته تولد بدی نشد و بعد از مدتها دو تا خانواده ها با هم یه جا جمع شدن پسر ناز مامان.ولی تو زیاد خوشحال نبودی و بیشتر دوست داشتی کیکت رو لیس بزنی جیگرم.هر چند که از دست انگشتای تو در امان نبود و یه چند جایش رو سوراخ سوراخ کرده بودی.ولی به حرف منم گوش میدادی و سعی میکردی که فقط یه طرفش رو انگشت بزنی.

پسر ناز سه ساله من تو بهترین هدیه خدا برایه منی.کاش  همیشه تو رو خوشحال و شاد ببینم.

 سالهای پیش بیشتر عکس داشتی ولی امسال چون من بیشتر در حال پذیرایی بودم نتونستم ازت عکس بگیرم جیگرم.عزیزم عکسای دسته جمعی هم داریم که نمیشه گذاشت جیگر طلا.

 

niniweblog.com

سیزده بدر هم بد نبود.خوب بود و خوش گذشت.مخصوصا به شما جیگر که حسابی جولان دادی و اینور و اونور میدویدی

و همون شب شما مریض شدید برای بار سوم در عرض یکماه.

niniweblog.com

روز عید پسر طلای مامانی در انتظار این بود تا سال تحویل شه و اون عیدیش رو بگیره.عاشق این صبرتم.

روز اول عید.

 و مابقی عکسا در ادامه مطالب

 

 

موزه میراث روستایی

 

 

 

نمیدونم چه علاقه ایی داشتی که بشینی رویه این سنگها.جالب بود.

اینجا هم میگفتی که این خونه منه مامان،در بزن من در رو وا کنم و تو هم بیا تویه خونه من مهمونی .

و وقتی اومدم خونه ات مهمونی نمیذاشتی که برم بیرون.

و هر چی بهت میگفتیم که بیا میگفتی:نه...اصلا نمیام.

این کلمه اصلا رو خیلی جالب بکار میبری

پارسایه کوچولویه ناز ناز مامان که بخاطر کفش دوزک گریه میکنه.کفش دوزک میخوای و ما هم نتونستیم پیداش کنیم.

"واقعا یه کفش دوزک پیدا نمیشه آخه که منو ساکت کنه؟ "

این گفته خودته عشقم.

 

و دوش بابا رامین مهربون که حلال مشکلاته.البته دوشش رو میگم.نیشخند

..............................................................................................................

یه روز خوب در ساقالکسار

به زور و بلا دستت رو میذاشتی تویه جیب عقب شلوارت.

..................................................................................................................

این ژست گرفتنات منو کشته

خرابکاری گل آقا

خب پسر نازم،بیشتر عکس شد تا نوشته.ولی خب هر کدوم از ااین عکسا خودشون یه خاطره ان.

اندر احوالات پارسا جیگر

پسر طلا میری جلوی آینه و میگی :مامان...من زشتم؟

میگم:نه مامانی چرا این حرف رو میزنی؟

میگی:آخه صورتم رو نشستم.

.......................

عین عنکبوت از ماشین لباسشویی بالا میری و در جا نونی رو که من توش شکلات رو میذارم تا تو در امان باشی و تو نخوریش(بخاطر حساسیت و سرفه)،وا میکنی و میگی :مامان دون،این شکلات ها رو تو اینجا قایم کردی!

من:.....

و تو میگی من فقط و فقط یه دونه بر میدارم.

و در حالیکه داری اونو باز میکنی میگی:بیا مامان دون حالا قایمش کن تا من دیگه نخورمش

من: .....

...................

الان دیگه برایه همه چیز نظر میدی و اگه یه چیزی مطابق میلت نباشه اینقدر میگی تا آدم خل میشه.

مثلا،یه لباس پوشیده بودم که تو میگفتی مامان این قشنگ نیست.الی رغم فکر من و بابا رامین.

و تویه تمام راه و حتی مراسم اینقدر گفتی تا من شدم سوژه و همه دیگه میخندیدن و میگفتن لباست قشنگ نیست.

فردای اونروز هم،همینکه از خواب پا شدی گفتی:"مامان لباست اصلا قشنگ نبود.واقعا میگم.باور کن."

کله ام سوت کشید.

...............

اینا نمونه هایی بود که یادم مونده و برات نوشتم.امیدوارم بتونم بازم بیام و وبت رو آپ کنم و برات از خودت بنویسم.

منو ببخش اگه دیر به سراغ وبت میام و این بخاطر اینه که بیشتر وقتم با تو هستم پسر طلای من.

عاشقتم و دوستت دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

مامان سيد محمد سپهر
8 اردیبهشت 92 8:18
ممنون خانومي شما به ما خيلي لطف دارين با تاخير منم تولد گل پسري را تبريك مي گم هميشه شاد باشيد
مادر کوثر
8 اردیبهشت 92 8:21
سلام سلاااااام سال نو مبارک از اینورا؟! چه عکسای خوبی. ممنون مامانی آغوش تو ای مادر من بستر ناز است لالایی شب هات مرا گلشن ساز است رخسار و وجود تو مرا پیكر مهر است هم قبله و هم كعبه و هم عشق و نیاز است
مامان سيد محمد سپهر
8 اردیبهشت 92 8:37
مي دوني براي چي مي خواستم مرد باشم ... ادامه سفر نامه كربلا را بشنويد:
مامان مانی
8 اردیبهشت 92 10:02
سلام سال نوتون مبارک چه عکس های قشنگی تولدت مبارک عزیزم .... چه ربات خوشگلی داری عزیزم .... شاد باشی سال خوبی رو براتون آرزو می کنم ....
مامان کوروش
8 اردیبهشت 92 13:56
سلام یاس عزیز چه عجب اومدی دلمون تنگ شده بود اول اینکه تولد گل پسر مبارک باشه چه کیک خوشگلی پارسا جون امیدوارم همیشه شا باشی گلم
مامان کوروش
8 اردیبهشت 92 13:57
سال نو هم مبارک عجب عیدی گرفتی پارسا جون مبارکت باشه عزیزم سیزده هم که لب دریا در کردید خوش به حالتون همیشه شاد باشید
مامان کوروش
8 اردیبهشت 92 13:59
امیدوارم که دیگه مریض نشی عزیزم یاسی جون من امسال به کوروش قرص ویتامین ث دادم خیلی تاثیر داشت و کمتر سرما خورد تو هم امتحان کن در هفته 3 عدد بهش میدادم امیدوارم همیشه سلامت باشید
مامان سيد محمد سپهر
9 اردیبهشت 92 9:10
مامان ياسي به روزيم
سمانه مامان پارسا جون
9 اردیبهشت 92 10:28
سلام یاس عزیزم خوبید؟گل پسرمون خوبه؟ کجایید دلمون واستون تنگ شده بود عکسهاتون فوق العاده بود خیلی لذت بردم وای عکس پارسا جون که خودشو پودری کرده بود خیلی بانمک بود فکر کنم یاد بچه گی هاش افتاده بود نه؟ روی ماهشو ببوس گلم
مامان نیره
9 اردیبهشت 92 14:10
الهی قربون این پسرا بشم که دیگه نماینده باباشون هستن عکساهای قشنگی گذاشته بودی اره بخدا دیگه بیچاره شوهر نظر نمی ده چون آقا هانی بهم نظر می ده که چی بپوشم چکار بکنم خلاصه دیگه مادر فعلا حرف حرف اوناس
سمیرا
10 اردیبهشت 92 12:18
فرشته ی مهربان و فداکار روزت مبارک
مامان محمد و ساقی
10 اردیبهشت 92 15:53
سلام یاسی جون اول از همه مجددا عیدت مبارک دوم تولد پارسا جون مبارک باشه سوم سیزده بدرتون بدر
مامان محمد و ساقی
10 اردیبهشت 92 15:54
چه کیک خوشگلی.خسته نباشی یاسی جون.من تولدهای خودمونی رو بیشتر دوست دارم چقدر شیرین زبون شدی پارسا جونی.وای یاد صداش میوفتم.یه صدای خاصی داره حالا با شیرین زبونی چه شود
مامان محمد و ساقی
10 اردیبهشت 92 15:55
ایشالله بلا ازت دور باشه پارسا جون وای پودر.کار همیشگی ساقی بود.الان دیگه گذاشته کنار
سمانه مامان پارسا جون
10 اردیبهشت 92 18:56
زنان قبل از مادر شدن ، “پری” و بعد از مادر شدن تبدیل به “فرشته” می شوند . . . فرشته ی زمینی روزت مبارک
سميه
11 اردیبهشت 92 1:24
چه پسري شده واسه خودش اين آقا پارساي ما چه خوب كه انقدر سال جديد را با روزهاي شيرين سپري كرديد هميشه خوش باشيد
مامان سيد محمد سپهر
11 اردیبهشت 92 9:36
روزتتتتتتتتتتتتتتتتتتتمباركككككككككككككككككككككككك.روزتتتتتتتتتتتتتتتتتتتمبارك.....به روزيمممم
شبنم
11 اردیبهشت 92 10:43
سلام عزیز دلم..دلم برای اینجا و برای خاطرات قندعسل و شیرین کاری ها و عکس هاش تنگ شده بود..اما شما خیلی وقت بود که اپ نکرده بودید و هر بار که سر می زدم، همون پست قبلی بودش.. سال نوتون با کلی تاخیر مبارک. تولد پارسا جون هم با تاخیر مبارک. و اما روز مادر و روز زن، بدون تاخیر مبارک عزیزززکم، کیک تولدش خیلی جالب و متفاوت بود..و اون عکسی که روی سنگ های موزه میراث روستایی نشسته و سرش رو رو به بالا گرفته و شما ازش عکس گرفتید خیلی زیبا و رویایی بودش. ای واای من، اون پودر سفید چی هست که ریخته روی خودش، اون همه رو؟..اونم کجا، روی مبل.. اگر من یکی با مبل هام، اونم تازه رنگ قهوه ای، این کارو بکنه، فکر کنم سکته کنم!!
شبنم
11 اردیبهشت 92 10:45
الههههههههی چه گریه ای هم می کنه واسه خاطر کفشدوزک.. راستی عیدی اش و همین طور سفره هفت سین تون هم خیلی زیبا بودن.. مرسی از این پست زیبا.ای شالله سال خیلی خوبی رو شروع کرده باشید و پسرک هم همیشه شاد و خندون و سالم باشه.
زهرا(✿◠‿◠)
13 اردیبهشت 92 6:11
قوربونش برم من چقد بزرگ شده...... ناااازی روزت مبارک عزیزم
مامان نیره
15 اردیبهشت 92 9:37
خدایا! دل مادر را چگونه آفریدی و چقدر در آن مهر فرزند ریختی دلی که لبریزاز مهر فرزند است تا مبادا خاری کف پایش را بیازارد و یا غصه ای دلش را تنگ سازد. یاسی عزیزم روزت مبارک.
میترا
16 اردیبهشت 92 10:20
سلام چه عجب اومدین. نگاش کن فسقل بلا رو. ماشاالله. تولدت مبارک. شیطون خان.
رویای سفید
19 اردیبهشت 92 1:01
سلام قندعسلم تولدت مبارک . عجب کیک تولد خوشملی .. چه رنگ خیره کننده ای هم داره ایشااله صدسال در کنار کانون گرم خونواده شاد و سرزنده باشی . مامانی عکساتون هم قشنگ بود دستت درد نکنه . امسال همه درگیر کار و مسائل روزمره هستند .
مادر کوثر
21 اردیبهشت 92 10:05
کسانی که دل درگرو محبت خدا نهاده اند، لحظه شماری می کنند تا با ورود به ماه رجب و بهره مندی از برکات آن، به درک فیوضات ماه عظیم شعبان موفق شوند و پس از آن بتوانند مدال لیاقت ورود به ضیافت الهی در ماه رمضان را دریافت نمایند. التماس دعا