پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

مامی

1391/2/10 0:46
نویسنده : مامان یاسی
1,259 بازدید
اشتراک گذاری

جیگر مامانی سلام

عزیزم اینروزا وقتی برام نمیمونه که بیام و برات بنویسم.قبلا تو میخوابیدی و من هم بعد از کارهام،یه وقتی داشتم که بیام و برات از کارات بنویسم،ولی الان چون شما روی زمین میخوابی و این روند تا یک،دو ساعتی طول میکشه و منم بعد از اینکه شما خوابیدی ،تازه باید تند و تند کارامو بکنم و بعد از اون هم دیگه حالی برام نمیمونه که بیام و بشینم پایه لب تاب.فقط دوست دارم سرمو بذارمو بخوابم عزیز دل مامانی

دوشنبه داریم میریم تهران.مامی جون عمل داره و منو شما هم داریم میریم اونجا.البته بابا رامین ما رو میبره ولی خودش برمیگرده.باید یه مدت بدون ما بمونه.دلمون براش تنگ میشه.

تا قبل از به دنیا اومدنت خیلی وقتها،مامی رو درک نمیکردم و از اینکه همش سوال پیچم میکرد و نگران حال من بود کلافه میشدم،گاهی اوقات دل مهربونش رو میشکوندم و جواب سر بالا بهش میدادم و با اینکه بعد از اون عذاب وجدان میگرفتم ولی باز هم توبه نمیکردم.

.دوستش داشتم و عاشقش بودم.وقتی خونه نبود خونه تاریک و سرد بود.خونه روح نداشت، ولی نمیدونم چرا باز اینقدر اذیتش میکردم.

بعد از اینکه تو به دنیا اومدی فهمیدم که چقدر دوستش دارم و چقدر اذیتش کردم.

با اینکه تو کوچیکی ولی من میفهمم که مامی تویه همه این سالها و لحظه ها،حتی بعد از ازدواجم ،حتی تو بهترین لحظه هایه زندگیش نگرانمون بوده و از خودش گذشته تا ما راحت باشیم.عزیزم،مامانها خیلی بزرگ و مهربونن.گاهی فکر میکنم،تویه اون دوران زندگیمون،چی برایه خودش خواسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هیچی،همینطور که من ،الان هیچ چیز بجز راحتی تو نمیخوام.نگرانتم و همه زندگی رو برایه تو میخوام .عزیزم من الان مامی رو درک میکنم.الان میدونم که تویه لحظه لحظه زندگیش فقط به فکر ما بوده و فقط برایه ما زندگی کرده.

 .امیدوارم که عملش راحت باشه و درد نکشه.امیدوارم که زودتر خوب شه و بشه همون مامی سرحال.

عزیزم ،پسر نازم،من دوستتون دارم.قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

فریبا
10 اردیبهشت 91 1:30
همیشه شنیده بودم که تا وقتی مادر نشیم نمی تونیم یه مادر رو درک کنیم... ولی تا به حال انقدر حسش نکرده بودم... می فهمم چی می گی عزیز دلم


ممنون که منو میفهمی
فریبا
10 اردیبهشت 91 1:30
امیدوارم عمل مامان عزیزت به خوبی انجام بشه..


مرسی عزیز دلم
مامان آرینا موفرفری
10 اردیبهشت 91 1:47
سلام دوست گلم خیلی ناراحت شدم برای مادر مهربونتون انشااله که به زودی خوب می شن .عزیزم وقتی بری تهران خیلی دلم براتون تنگ می شه از همین الان دلم گرفت .
عزیزم منو بی خبر نذار هم از خودتون و هم از حال مادر مهربونتون.خیلی دوستون دارم.


سلام گلم.منم دلم گرفته.به خاطر همه اتفاقا.
به رویه چشمم عزیزم حتما.البته اگه بتونم.منم دلم براتون یک ذره میشه
مامان پسر خرداد
12 اردیبهشت 91 11:28
باهات موافقم و منم دعا می کنم مامی زود زود خوب شه همیشه کنارتون باشه.
خاله نسرین
31 اردیبهشت 91 1:07
سلام یاسی جون.خیلی ناراحت شدم .از خدا می خوام تا مامان جون هر چه زودتر بهبودی کامل پیدا کنن.واقعا وقتی مادرا مریض هستن از خونه کسل و بی روح میشه.الهی که سایه ی همه ی پدر و مادرا همیشه رو سر بچه هاشون باشه.