بابایی دوست دارم
بابا رامین.
میدونم گاهی وقتا از دستم خسته میشی،میدونم گاهی وقتها خیلی اذیتت میکنم و تا سر حد مرگ رویه اعصابت راه میرم،میدونم گاهی وقتها که خیلی خسته ایی درکت نمیکنم و با سماجت میخوام که با هام بازی کنی و زمانی که احتیاج به آرامش داری با جیغ هام ،این آرامش رو ازت میگیرم
ولی من عاشقتم و دوستت دارم و هیچکس نمیتونه مثل تو ،برایه من تکیه گاه بشه ،تکیه گاهی برایه خستگی هام و پناهگاهی برایه امنیت خاطرم.
دوستت دارم و میپرستمت.به اندازه تمام این دوسالی که غم منو خوردی و برایه راحتی من از خواب و آسایشت زدی دوستت دارم.
دستات رو،وقتی که دستام رو میگیری و آغوش گرمت رو،وقتی که بغلم میکنی و صدات رو،وقتی که میخوای برام لالایی بخونی و منو بخوابونی،آرامشت رو وقتی که میخوای باهام بازی کنی رو دوست دارم.
بابایی دوستت دارم و برات آرزویه بهترینها رو میکنم.امیدوارم که بتونم برات یه پسر خوب برات باشم بابا رامین.