پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

کابوس

1391/4/4 11:02
نویسنده : مامان یاسی
1,647 بازدید
اشتراک گذاری

هنوزم دیشب برام مثل یه کابوسه.وقتی که صدایه افتادنت رو شنیدم و پشت سرش صدای بلند گریه تو

و وقتی که دوون دوون خودمونو بهترسوندیم و از رویه زمین بلندت کردم.خدا رو شکر کردم که هیچیت نشده ،ولی کاش همینطور بود .یکهو متوجه شدم که دستم خونیه

خدایا چه لحظه ایی بود اون لحظه.مرگم رو از خدا میخواستم وقتی که دیدم سرت شکسته.دیگه نمیدونم با چه حالی فقط مانتومو پوشیدم و در حالیکه تو هم ازم جدا نمیشدی با بابایی رفتیم کلنیک تخصصی کودکان.

تو هم خوب بودی و تمام راه برام حرف میزدی و من گریه میکردم.دعا میکردم که سرت احتیاج به بخیه نداشته باشه ولی اینطور نبود.باز صدایه گریه تو تویه گوش من و من کز کرده و گریون ،گوشه دیوار بیمارستان.

کاش میمردم و کاش  بمیرم اون لحظه ایی که دوباره،خدایه ناکرده تو رو تویه بیمارستان ببینم.

سر کوچولو و خوشگلت دو تا بخیه خورد و حالا،فرشته کوچولویه من،تو خوابیدی و من هنوز دارم به دیشب فکر میکنم

خدایا تویه این دنیایه بزرگ،من هیچی ازت نمیخوام،دیگه هیچ ادعایی ندارم و دیگه راضیم به رضای تو.فقط التماست میکنم،تو رو به بزرگیت قسمت میدم که پسرمو در پناه خودت سالم و سلامت نگه دار.آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

فریبا
4 تیر 91 13:43
یاسی؟!!!! چی شده؟
پارسای گلم خوبه؟!
دختر خیلی نگران شدم...
از دست این کوچولوهای شیطون.. هزار تا فرشته ی نگهبان لازمه تا چیزیشون نشه!!!
هزار تا از طرف من ببوسش...
اینم برای خودت تا بعد از این اتفاق تلخ یه کم روحیه بگیری:

فريبا جونم،هنوز به ديشب فکر ميکنم موهايه تنم سيخ ميشه،خدا رحم کرد به چشم يا جايه ديگه از صورتش نخورد،
فکر کنم خورد به قرنيز ،به تيزيش،
ممنون از بوس هايه به موقعت،کلي روحيه گرفتم،




عمه مريم
4 تیر 91 13:52
الهي من بميرم از كجا خورد زمين . يكم اسفند دود كن ياسي . خدارو شكر بخير گذشت ...


خدا نکنه عزيزم،فکر کنم خورد به تيزي قرنيز،واقعا خدا رچ هزاربار شکر
matin
4 تیر 91 15:04
یعنی چی یاسی جون مگه تختش حفاظ نداشت الهی پارسا کوچولو ؛ الان حالش خوبه خیلی ناراحت شدم مواظبش باش از طرف من ببوسش


نميدونم داشت ميرفت تويه اطاق يا ميومد بيرون،چي شد،منم نفهميدم،ميوفته و سرش احتمالا مبخوره به تيزي قرنيز عزيزم،چشم گلم،شما هم آنا جون رو ببوس،خدا همه بچه ها رو حفظ کنه،بوووووس
مامان مانی
4 تیر 91 15:16
جانم چکار کردی پارسا جونم ؟الهی عزیزم کلی ناراحت شدم جیگر...خیلی مواظب باش خاله چکار داشتی می کردی اخه ؟؟؟؟؟؟؟


شيطوني خاله
عمه رزی:)
4 تیر 91 23:51
غصه منو کشت


عزیزم
مامان رها
5 تیر 91 7:40
وای عزیزم چی شده خدایا امان از دست این کوچولو ها شاید باورتنشه دلم هری ریخت پایین عزیزم الان بهتره چی کار می کرد کجا خورد سرش که شکست خدایا خودت مواطب کوچولو هامون باش
الهی امین
عزیزم خودت بهتری می فهمم چی کشیدی
ولی خدا رو شکر که بخیر گذشت
صدقه بنداز زیاد


خیلی شب بدی بود.خورد به قرنیز پایه دیوار عزیزم.واقعا خدا رحم کرد
مامان عسل
5 تیر 91 10:04
فقط میگم خدا را شکر که صورتش نبود
به خیر گذشته عزیزم



مرسی گلم.ممنون
مامان نیره
5 تیر 91 12:56
وای خاله جون خیلی ناراحت شدم .
الهی هر چه زودتر خوب خوب خوب شی . فدای تو.


مرسی خاله جون
از بس که شیطونم
مادر کوثر
6 تیر 91 8:42
ای بابا
تنم لرزید یهو
بمیرم برای سر کوچیکش
الهی هیچ مامانی بچه اش رو تو بیمارستان نبینه!
عزیزم فرشته ها همیشه مواظب بچه ها هستن و خدا هم نگهدارشونه
امیدوارم دیگه غم نباشه و شاد باشین


خدا نکنه گلم.الهی آمین.ممنون عزیزم.رها گل ناز خاله رو ببوس
مامان نیایش
6 تیر 91 14:02
وای خدای من چه قدر خدا رحم کرده به پارسای گلم الهی همیشه سالم باشه خدا رو شکر که طوریش نشده الهی دیگه ا ین اتفاقا نیفته نه برای پارسا نه برای هیچ بچه ای خیلی سخته عزیزم برای دعای قشنگت آمین گفتم نگران نباش زود خوبه خوب میشه ایشالا


ممنون عزیز دلم.میبوسمتون
مامان محمد صادق(زهرا)
7 تیر 91 18:16
وااااااااااااااااااااای!
انگاری من خیلی وقته نیومدم پیشت!
شرمنده عزیزم...
**************************
پستت و خوندم خیییلی ناراحت شدم!!!

پارسا جونی الان چطره؟؟
بهتره الحمدلله؟؟؟؟
****************************
اومده بودم با ذوق بهت بگم که آپ کردم!!!
ولی الان خیلی دپرس شدم...
***************************
ان شاللا که زود زود خوب خوب شه!
شمام غصه نخور!
هر چند می دونم چی کشیدی!!
*************************
حوصله داشتی بیا اونورا!!!


الان دیگه خوبه خاله جون.بووووووووووس
مامان آرینا موفرفری
8 تیر 91 2:01
سلام عزیزم این چند روز تاخیر منو ببخش الان که این مطلبو خوندم تمام بدنم یخ کرد خیلی ناراحت شدم عزیزم چی کشیدی ؟خدارو هزار بار شکر شکر شکر که حال پارسا جون خوبه.همیشه در پناه خدا . وای هنوزم تو شک هستم خدایا شکرت که پارسای خاله خوبه ...
ستاره زمینی
12 تیر 91 14:31
وای عزیزدلم خدا را شکر که بخیر گذشت.

خدا رو هزار بار شکر میکنم
مامان بهار
12 تیر 91 17:03
خدا را شکر که همه چیز به خیر گذشت...
این بچه ها تا بزرگ بشن ناها را پیر می کنن.
دوست داشتی به من هم سر بزن...





سلام عزيزم،اومدم به وبلاگتون و نظر دادم واسه اون دخمر کوچولو که عين فرشته هاست،ولي کد امنيتي نمياد و نظر ثبت نميشه،خيلي ناراحتم،ميبوسمتون
الهه مامان رادین
15 تیر 91 0:26
خداروشکر که به خیر گذشتهههههههه


آره عزیز دلم.ممنون
خاله نسرین مامان صدف و سپهر
23 تیر 91 16:03
الهی بمیرم یاسی جون چه کشیدی.خدا خیلی بهتون رحم کرده.
هر روز صدقه رو فراموش نکنین.
امیدوارم دیگه همچین لحظاتی نداشته باشی.


زنده باشي گلم،ممنون دوست خوبم