و. اما...........
و اما پسر گلممممممممممممممم
اینروزا حرفای جالبی میزنی.مثلا امروز اومدی و گفتی :مامان بیا بازی کنیم.
گفتم که پسرم بذار این ظرفا رو بشورم و بیام و تو با قیافه ایی خیلی حق به جانب گفتی:مامان اشتباه نکن.بیا الان بریم.ببین میگم اشتباه نکن.
من هم اومدم و باهات بازی کردم دیدم که راست میگی و بازی نکردن با تو یه اشتباه بزرگه .
...
یا امروز که از بیرون اومدیم تو با سرعت دویدی تویه اطاق و گندآلو رو بغل کردی و گفتی:گندآلویه نازنین من،دلت برام تنگ شده بود؟
اینم آخرین عکس از مهرماه که برام مونده.قربون نگاه کجت بشم
اینم از عکسای امروز که رفته بودیم پاساژ خاطره انزلی و بابا هم تو رو حسابی مشغول کرد
قورباغه ایی که تو خیلی بهش علاقه پیدا کردی و میخواستی با خودت بیاریش.
عزیز دلم به همه عروسکهای موجود تویه دنیا علاقه نشون میدی ولی با بچه های همسن و سالت به هیچ عنوان همبازی نمیشی عشقم.
چه میشه کرد .همینه دیگه نفس مامان.
پارسایه نازم،بهت نگفته بودم که همه رنگها رو به فارسی و انگلیسی میشناسی و میگی ولی جالبه که همینکه میگم که بیا بشماریم با عصبانیت فریاد میزنی:نهههههههههههههههههههههههههههههه
اصلا بلد نیستی بشماری.نمیدونم چه پدر کشتگی با این اعداد داری که دوست دارس سر به تنشون نباشه
دوستت دارم گل پسرم