پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

..............

1391/11/21 1:05
نویسنده : مامان یاسی
875 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ناز گلم.

قربون اون اخمت برم.

مامان اومد.زرنگ شدما.تویه یک ماه دوبار وبلاگت رو آپ کردمنیشخند

یادش بخیر یه موقعی هر روز برات مینوشتم،یا لااقل دو سه روز یه بار که حتما مینوشتم.آههههههافسوس

بگذریم.لبخند

امشب شما زود خوابیدی.یعنی ساعت یازده و نیم.خب برایه من زوده دیگه.چون همیشه تا یک...دو بیداری.بابا رامین هم خیلی خسته بود و زود خوابید و چون زبان نخوندیم،منم از فرصت استفاده کردم و دیدم بهترین کار اینه که بیام یکمی برات بنویسم.با اینکه سرم درد میکنه و کلی خسته ام و خوابم هم میادابرو

دلم میخواست که اینقدر زود زود برات مینوشتم که زودتر پستای وبلاگت به دویستا میرسید و برات سی دی بلاگ میگرفتم.آخه دوست داشتم که همه وبلاگت رو داشته باشم.ولی خب نمیشه،چون وقت نمیکنم.شیطونه میگه هر روز بیا یه کلمه بنویس و دویستاش کن.از خود راضیچشمک

امروز سالگرد خانوم تاجفر بود.سر خاک مراسم گرفته بودن و چون هوا خیلی سرد بود تو رو خونه خاله فرزانه گذاشتم.چشمت نکنم یه مدته با شایان کلی خوب شدی و هی بهش میچسبی.شایان هم کلی کیف میکنه،عزیزای دلم.قلب

خوشحالم از اینکه نبردمت چون هوا فوق العاده سرد بود و هم اینکه مراسم عذاداری بود دیگه.یکسال گذشت گل پسر.یکسال عین باد.یعنی زندگی واقعا ارزش اینهمه دروغ و نیرنگ و دلشکستگی رو داره؟فکر کنم از همونجا سرم درد گرفت.

گل پسر ناز،زندگی اینقدرا هم بد نیست قشنگه.فقط مامان یکمی دلش گرف یهو.زندگی با وجود تو برایه من ،خیلی خیلی قشنگه ناز نازی.با وجود تو و  بابا رامین.

niniweblog.com

امروز تولد معید کوچولویه ناز نازی هم بود.معید خاله تولدت مبارک.معید دیگه دوساله شده الان.مرد شده.بزرگ شده.فسقلی.عزیز دلم.امیدوارم کوچولو،هیچ وقت تویه زندگیت غم و غصه ایی نداشته باشی.

اینروزا من باید ادایه همه چیز رو برات در بیارم.از عروسکها و ماشینها گرفته تا گل و گیاه تویه خیابون.دیگه انگار من نیستم.فقط اونا هستن.گاهی اوقات دیگه حرف زدن خودم یادم میره.نگران

نسبت به همه چیز هم کلی احساسات بخرج میدی و هی میگیریشون و میبوسیشون.مثلا چند روز پیش که داشتم کشوها رو تمیز میکردم.یه چندتا کلاف کاموا پیدا کردی و هی میفتادی روشون و هی اونا رو مینداختی رویه خودت و هی بوسشون میکردی و میگفتی:مامان چقدر نرمن.دوسشون دارم.مامان دوسشون دارم.و سر آخر بهم گره خوردین.بغلعزیز دلم.

دیگه چیزی یادم نمیاد.اگه یادم اومد میام و یه پست جدید میذارم تا زودتر 200 تا بشه..البته اگه زمانی یادم بیاد که تو خواب باشی و منم وقت  داشته باشم.نیشخنداز خود راضی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مادر کوثر
21 بهمن 91 17:33
مامان محمد و ساقی
22 بهمن 91 1:22
اخمتو بخووووووووووووووووووووووورم وای چه عکسی گذاشتی یاسییییییییییییییییییییی جووووووووووووووووون زندگی قشنگه اگه بعضی ها توش خدشه نندازن
ستایش
24 بهمن 91 10:14
سلام وای وای منم قربون این اخم پارسا کوشولو! از وقتی خوندمش خیلی جذبم کرده! اسفند دود کن واسش مامانیش
میترا
25 بهمن 91 0:41
اوه اوه چه اخمی کرده. واقعا چقدر روزها زود می گذرن
فریبا مامان رایین
28 بهمن 91 19:38
یادش بخیر قدیما!!! همه مون پررنگ تر بودیم چطوری یاسی جون؟
سمیه
29 بهمن 91 9:10
اخمهاشو ببین منم چند وقته میخوام این سی دی رو سفارش بدم همش نگرانم نکنه همه چیزهایی که نوشتم بپره
مامان نیره
29 بهمن 91 13:38
سلام خوشحالم که اومدی پسر گلم ببوس
مامان نیره
29 بهمن 91 13:38
وای اخمها رو ببیننننننننننننننن
زهرا(✿◠‿◠)
1 اسفند 91 9:56
قوربون اون اخـــمت! ما اخمتم خریداریم قند عســـــــــــــل!!!!
نیلوفر
3 اسفند 91 15:14
___████__████_███ __███____████__███ __███_███___██__██ __███__███████___███ ___███_████████_████ ███_██_███████__████ _███_____████__████ __██████_____█████ ___███████__█████ ______████ _██ ______________██ _______________█ _████_________█ __█████_______█ ___████________█ ____█████______█ _________█______█ _____███_█_█__█ ____█████__█_█ ___██████___█_____█████ ____████____█___███_█████ _____██____█__██____██████ ______█___█_██_______████ _________███__________██ _________██____________█ _________█ ________█ ________█ _______█
مامان نیایش
5 اسفند 91 9:47
اخمشوووووووووووو