به روایت تصویر
سلام شیرینم.
پسرم امروز بهت خیلی خوش گذشت.اول رفتیم دکتر و بعد از معاینه بهمون گفت که عالیه.هر دوتا گوشات خوبه خوب شده.
خدا رو شکر عشقم.خیلی خوشحال شدم.امیدوارم که بعد از دیگه مریض نشی جیگرم.
بعد از دکتر هم رفتیم پارک بادی.امروز احساس کردم که یکمی بهتر شدی.با یکی از بچه های همسن و سالت بدون کلام دوست شده بودی.یکمی دوست شده بودی.اگه زیاد بهت نزدیک میشد ازش فرار میکردی.
اینم یه جورشه دیگه.چی بگم
پنج شنبه رفته بودیم ونوس.البته تو اونجا رو به اسم انزلی میشناسی.وقتی به بابا گفتم که بریم ونوس،تو جیغ و داد کردی که نه،بریم انزلی.
عاشق اونجایی.اتفاقا خوب بود.خلوت بود و خیلی بهت خوش گذشت
فیگور گرفتی که عکس بگیری
و عاشق این موتور شدی و چپ و راست نازش میکردی و بوسش میکردی.
از خونه که داشتیم میومدیم می گفتی:منو از اون ماشی قرمز زیادا که درش وا میشه و فرمون و دنده داره،سوار کن.
بهت گفتم :از همونایی که پول میندازیم و تکون میخوره؟
و تو میگفتی:نه تکون میخوره نه.از اون قرمز زیادا.خیلی گشتیم.ولی پیداش نکردی.ما هم نفهمیدیم که تو چیرو میگفتی.اینجا هم داری مثلا اون دور دورا رو نگاه میکنی که اونو پیدا کنی
از این حاشیه بالا میرفتی
و پایین میامدی
شاید بیشتر از پنجاه بار.
و آویزون میشدی.
به همه چیز کار داشتی.حتی اون زنجیر.ده دقیقه با همون مشغول بودی
بازی کردی
و پشت سر بابا وارد شنها شدی
اونا رو لمس کردی و گفتی:"مامان چه نرمه.مثل شکره
و تا ما بجنبیم کردی تویه دهنت یه مشت.
روشون نشستی
کوه درست کردی
دراز کشیدی و حالشو بردی.حسابی راحت بودی
رویه هم رفته راضی بودی از اینکه کاری بهت نداریم و تو هر کار که دوست داری میکنی.
خوشحال بودم که خوشحال بودی.
پسر نازم،تو بهترین دلیل برای بودن من هستی.
بعدا اضافه شد:"امروز میگفتی من رنگین کمانم.منو بلند کن برم تو آسمون
بهت گفتم:خب رنگین کمون،چند تا رنگ داری حالا؟
گفتی:خیلی کدومو بهت بگم مامان.
برام جالب اومد،واسه همین نوشتم برات جیگر