پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 28 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

به روایت تصویر

1392/2/29 13:37
نویسنده : مامان یاسی
1,324 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرینم.

پسرم امروز بهت خیلی خوش گذشت.اول رفتیم دکتر و بعد از معاینه بهمون گفت که عالیه.هر دوتا گوشات خوبه خوب شده.

خدا رو شکر عشقم.خیلی خوشحال شدم.امیدوارم که بعد از دیگه مریض نشی جیگرم.

بعد از دکتر هم رفتیم پارک بادی.امروز احساس کردم که یکمی بهتر شدی.با یکی از بچه های همسن و سالت بدون کلام دوست شده بودی.یکمی دوست شده بودی.اگه زیاد بهت نزدیک میشد ازش فرار میکردی.

اینم یه جورشه دیگه.چی بگمچشمک

پنج شنبه رفته بودیم ونوس.البته تو اونجا رو به اسم انزلی میشناسی.وقتی به بابا گفتم که بریم ونوس،تو جیغ و داد کردی که نه،بریم انزلی.خنده

عاشق اونجایی.اتفاقا خوب بود.خلوت بود و خیلی بهت خوش گذشت

فیگور گرفتی که عکس بگیری

و عاشق این موتور شدی و چپ و راست نازش میکردی و بوسش میکردی.

از خونه که داشتیم میومدیم می گفتی:منو از اون ماشی قرمز زیادا که درش وا میشه و فرمون و دنده داره،سوار کن.

بهت گفتم :از همونایی که پول میندازیم و تکون میخوره؟

و تو میگفتی:نه تکون میخوره نه.از اون قرمز زیادا.خیلی گشتیم.ولی پیداش نکردی.ما هم نفهمیدیم که تو چیرو میگفتی.اینجا هم داری مثلا اون دور دورا رو نگاه میکنی که اونو پیدا کنی

از این حاشیه بالا میرفتی

و پایین میامدی

شاید بیشتر از پنجاه بار.

و آویزون میشدی.

به همه چیز کار داشتی.حتی اون زنجیر.ده دقیقه با همون مشغول بودی

بازی کردی

و پشت سر بابا وارد شنها شدی

اونا رو لمس کردی و گفتی:"مامان چه نرمه.مثل شکره

و تا ما بجنبیم کردی تویه دهنت یه مشت.سبز

روشون نشستی

کوه درست کردی

دراز کشیدی و حالشو بردی.حسابی راحت بودی

رویه هم رفته راضی بودی از اینکه کاری بهت نداریم و تو هر کار که دوست داری میکنی.

خوشحال بودم که خوشحال بودی.

پسر نازم،تو بهترین دلیل برای بودن من هستی.قلب

بعدا اضافه شد:"امروز میگفتی من رنگین کمانم.منو بلند کن برم تو آسمون

بهت گفتم:خب رنگین کمون،چند تا رنگ داری حالا؟

گفتی:خیلی کدومو بهت بگم مامان.

برام جالب اومد،واسه همین نوشتم برات جیگر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان سيد محمد سپهر
29 اردیبهشت 92 17:13
سلام عزيزم خداراشكر كه گل پسري بهتر شدن...خوشحالم كه خوشحالي انشاء‌الله ديگه هيچ وقت گوشهاش درد نگيره..عكس ها بيست به مامان گل بگيم خسته نباشي.حتما بيان باغ پرنده هاي لويزان.. تماشا داره..
سمانه مامان پارسا جون
31 اردیبهشت 92 17:15
سلام عزیزم خوبید؟
دلم واستون تنگ شده بود
قربونت گل پسری ناز
منکه با عکسهاش کلی کیف کردم
چه برسه خودش بزرگ بشه وببینه و حسابی حالشو ببره
میبوسمت
دوستون دارم


مرسی عزیزم/ممنون
مامان محمد و ساقی
2 خرداد 92 23:07
سلام یاسی جونم
خوشحالم پارسا جونی حالیش خوب شده

چقدر خلوت بودا.چه خوب.من از پارسال تا حالا نرفتم

ای جونم چه لذتی داره میبره از شن بازی


مرسی گلم.چطوری آخه عزیزم؟
مامان یلدا و سروش
4 خرداد 92 18:36
خدا حفط کنه گل پسرتون رو. انشاالله همیشه سالم و سلامت باشه


مرسی عزیزم
نیلوفر
4 خرداد 92 23:03
میخواهم عاشقی را از تو یاد بگیرم که چنین بی وقفه در هر زمان و مکانی یادت نمیرود باید عاشقی کنی کاش من اینگونه عاشق بودم .....
فریبا
5 خرداد 92 2:56
خدا رو شکر یاسی جون... خبر خوبی بود و خوشحالم که با اینهمه عکس و البته روحیه ی بهتر برگشتی
مامان نیره
7 خرداد 92 9:13
الهی اصلا کم نمی یارن تو جواب دادن خوردن شن هم واقعا خندیم
مامان نیره
7 خرداد 92 9:14
خدای شکر عسلمون خوب شده الهی مریضی نبینی گلم


مرسی مهربون
میترا
8 خرداد 92 10:18
ای جووووووونم چه کیفی کرده


آره عزیزم.
مامان طه
8 خرداد 92 11:33
سلام عزیزم

به وبلاگ پسر منم بیا



عزیزم کاش آدرس وبتون رو میذاشتید
سمیه
13 خرداد 92 21:59
چقدر خوب که به دریا نزدیک هستید
یعنی هر جا میرید اخرش به دریا میرسید یا باید مسافت زیادی طی کنید ؟
پارسای من هم عاشق شن بازی هست!
چقدر هم آقا پارسای شما بزرگ شده


آره عاشق دریاست.نه بهمون نزدیکه عزیزم
زهرا(✿◠‿◠)
27 خرداد 92 20:02
قربونت برم.....با اون عکسای خوشگلت