پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 29 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

بعد از یه مدت طولانی

1392/6/19 1:58
نویسنده : مامان یاسی
1,398 بازدید
اشتراک گذاری

سلام با کلی تاخیر و با کمال شرمندگی.

امشب بعد از مدتها طلسم شکست و من تونستم بیام و آپ کنم.امشب تو زود تر از همیشه و با اعتراض و در کمال ناباوری در عرض 5 دقیقه به خواب رفتی.انگار نه انگار که همین پنج دقیقه پیش داشتی گریه میکردی که نخوابی و بازی کنی.چقدر معصوم و بیگناهی.چقدر قشنگ و پاک.

الان دیگه تنها هدفت اینه که مثل بابا رامین بشی.تویه حرفات همیشه میگی:مثل بابا غول بشم.

چقدر شیرینی.خیلی از روزها رو از دست دادم.دوست نداشتم اینطور یک ماه از زندگیت بگذره و من هم هیچی ازش ننوشته باشم.ولی اینطوری شد.منو ببخش قند عسل من.از آخرین پستی که گذاشتم ،خیلی گذشته و من انگار که تویه بحران بودم و تنها نگرانیم ،بازم فقط تو بودی،همین.حالا دوباره برگشتم به روزای قدیم و دیگه هیچ نگران نیستم جیگیل مامان.بالاخره گاهی اوقات باید یکمی دعوامون بشه دیگه مگه نه؟نیشخندحالا کجاش رو دیدی.شیطان

بگذریم پسرم.به هر حال ...

اینروزا دوباره با کلاس زبان مشغولیم و اینسری کلاسها رو تویه خونه برگزار میکنیم و تو هم صبوری میکنی و با ما کنار میای.گاهی وقتها کل کلاس خوابی و گاهی هم که بیداری و کارتون نگاه میکنی(با صدای بلند)،با موبایل مامان بازی میکنی،نقاشی میکشی،با اسباب بازیهات بازی میکنی و از سر و کول ما بالا میری ،تویه ورقه های من نقاشی میکنی و گاهی وقتها هم صبرت تموم میشه و مداد و خودکارا رو پرت میکنی وسط حال و دوباره خودت همه رو جمع میکنی و پاورچین پاورچین میاری و میذاریش روی میز.کلا میگذرونیم این دوساعت رو یه جورایی.مژه

پسر نازم،تویه این مدت دو بار هم رفتیم تهران.یه بار یه ر.زه و یه بار هم که همین هفته پیش بود،تقریبا یه هفته ایی اونجا بودیم.کمتر رفتیم کنار دریا چون مرداد که ماه رمضان بود و بعدش هم تو مریض شدی و دو هفته طول کشید تا خوب شدی.بغل

عزیزکم،از مهد کودکت راضیم،خیلی خوبه.الان راحت تر میتونی ارتباط برقرار کنی.شعرای خوشگلی یاد گرفتی.برات تویه پست بعدیت میذارم تا یادمون نره عشقم.به هر حال مهد کودک هم اثرات مثبت داره و هم اثرات منفی.چون الان شما کلی حاضر جواب شدی و سریعا همه چیز رو به آدم بر میگردونی.و گاهی حرفای بد میذنی و کارای عجیب و غریب میکنی.

ولی شاید از پاییز دیگه نفرستمت.چون تو هنوز ضعیفی و زود مریض میشی و پاییز و زمستون هم که فصل سرما خوردگی.همین سرما خوردگیت رو هم از بچه های مهد گرفتی و دو هفته طول کشید تا خوب بشی.نمیدونم.بازم مرددم که چیکار کنم.سوال

 

 

 

 

 

.اینروزا همینکه ماشین لباسشویی رو روشن میکنم وسطاش تو میری و یهو خاموشش میکنی و منم اونو قفل میکنم که تو نتونی دست بزنی بهش.یه روز که دستم بند بود،به بابا رامین گفتم که اونو قفل کنه و بابا رامین هم رفت بالا سر ماشین لباسشویی و گفت چطوریه؟

تو بدو بدو رفتی اونجا و دکمه های مربوط رو زدی و گفتی:اینطوریه بابا

من:تعجب

بابا:ابرو

پارسا:نیشخند

................................

عکسای دریا.روزای مختلفعینک

.........................................

گاهی وقتها که میریم سید جواد.(یه زیارتگاهی فکر کنم تویه فومن یا حوالی اونه)یه کامیون هست که به گفته خودت دوستته.و تو مدتها مبهوتش میمونی و باهاش حرف میزنی.البته من در نقش کامیون باید باهات حرف بزنم.چشمک

...........................................

اینم عکسای مربوط به سد خاکی سقالکسار.

آخر من نفهمیدم این باباهه کایت رو پسرش گرفته بود یا برایه خودش

.............................................

..................................

پسر لوس

اینم ست لودر پارسا که تا مدتها شب با همون میخوابید.

...............................................

و اولین باری که سوار تله کابین شد

........................................

پارسا:دهنتو ببند(خطاب به جارو برقی)

......................................

یه روز بارونی

.......................................

همینطوری

کفش بابا

زندگی من

یه دونه ایی

عکس از پارسا

عکس از پارسا

پارسا در حال تلویزیون نگاه کردن..

و پایان یه پست طولانیاوهخسته نباشمنیشخند

....................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان متین
23 شهریور 92 17:07
سلام عزیزم سلام پارسای گل


ماشاله بزرگ شدی , امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشی خوش بحالت دریا خوش میگذره جای من و آنا رو هم تو شن ها خالی میکردی میبوسمت گلم









نیره
24 شهریور 92 11:49
سلام خوبین به قول خودت مهدکودک هم یه سری مزایا داره یه سری معایب ولی اینکه چیزی یاد بگیره که بدردش بخوره واقعا خوبه


آی گفتی نیره جون.
❤دو نیمه قلبم❤
24 شهریور 92 23:07
سلام
شما در حال پست نوشتن اس میدادی؟
یعنی اون لحظه من مزاحم بودم و خبر نداشتم؟
ولی نه به محض اینکه کامنتت رو دیدم بهت اس دادم یعنی تو وبم بودی
حالا خوب شد اومدی و کامنت ها رو تایید کردی و پست هم گذاشتی!!!!
اونم سه تا
الان هم بهم اس دادی در مورد ماشین

اینروزا فعال شدم. آره بابا دیشب هم به تو اس میدادم هم پستات رو میخوندم. اینجوری زرنگما
❤دو نیمه قلبم❤
24 شهریور 92 23:08
منم میخوام پائیز بعدازظهر ها ساقی رو ببرم مهد
ساقی هم مربه نمیکشه اصلا" نمیدونه چیه
گرگ رو خیلی خوشگل کشیده


کلا بچه ها انگار با مربع مشکل دارن. خخخخخخخخخ. ترسناکه گرگه. :-!
❤دو نیمه قلبم❤
24 شهریور 92 23:08
قول


این آیکونت منو کشته
❤دو نیمه قلبم❤
24 شهریور 92 23:25
مربه

منظورم همون مربع بود




فهمیدم بابا. غش نکنی. خدایی عاشقتممممم


سمانه مامان پارسا جون
30 شهریور 92 15:31
پست خیلی قشنگی بود
کلی با عکسهای گل پسری حال کردم و حسابی هوس دریا و شمال کردم
ایشاالله دیگه هیچ وقت مریض نه و سرما نخوره
دوستتون دارم زیادددددددددد


عزیز دلم.دوستتون دارم خیلی زیاد