آخرین پست تیر ماه 91
پسرم وقتی منو نالان در حالیکه دستمو گرفته بودم و دولا شده بودم ،دید،اومدو زد به پشتم و گفت:گریه نکن عژیژم.مامانم.گریه نکن.بووو شدی؟؟؟
چقدر اون لحظه قشنگ بود عشقم و اگه بدونی که تمام درد هایه دنیا با اینکارایه تو از بین میره.
....
جمعه داشتیم میرفتیم انزلی و تو هم که خواب ظهر نکرده بودی و گیج بودی رویه صندلی ماشین نشسته بودی .
داشتم به بابا رامین میگفتم که ،ایندفعه که داریم میریم تهران ...
و تو قبل از اینکه حرفم تموم بشه گفتی:چی مامان؟تهران؟داریم میریم تهران؟پیش مامی و بابی.آره مامان؟
گفتم نه عزیزم.داریم میریم انزلی و وقتی برگشتم تو رو اینطوری دیدم
انگار که ساعتها خواب بودی.
وفتی رسیدیم و پارک کردیم تو هم بیدار شدی و گفتی:رشیدیم تهران؟
گفتم نه مادر انزلی هستیم.و تو گیج گفتی :انجلییییییم بااااااااااابااااااااااا
وقتی رسیدیم جایی که پر از ماشین بود و بابا یه جایه پارک پیدا کرد و گفت:چه جایه خوبی پیدا کردیم و این شروعی برایه یه داستان جدید بود
ساعت یک شب،در حالیکه تمام برقها خاموشه و منم رویه زمین دراز کشیدم تا تو خوابت ببره،دو چرخه ات رو میاری رویه متکایه منو در حالیکه با چرخش به سرم فشار میاری میگی:ببین مامان،چه جایه خوبی پیدا کردم که ماشینم رو پارک کنم.
پارسا در حالیکه به در فریزر آویزونه:مامان بشتنی میخوام.چیرا به من بشتنی نمیدی که بخولم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
مامان در حالیکه پارسا رو از در فریزر سعی میکنه که جدا کنهو از کشو بستنی در بیاره:خب پسرم یک لحظه آروم بگیر
پارسا :بی یاااااااااااا ماااااااااماااااااااان یاسی جان
مامان با دهن باز در حالیکه به پارسا نگاه میکنه و بستنی رو به طرفش دراز کرده:بفرما
پارسا :خواتِشت میکنم
مامان:خواهش میکنم؟
پارسا:خواپش میکنم
مامان:خواهش میکنم
پارسا:خوارش میکنم.مامان یاسی پشتمو بخوالون.چیرا نمیخوالونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان:.....
در حالیکه از سر سفره غذا بلند میشدی و با عجله خودتو میتکوندی گفتی:دشت شما دلد نکنه
و قبل از اینکه دهن من وا شه خودت گفتی:نوش جان.نوش جان
اینم آخرین عکسایه تیرماه پسر قند عسل
فقط دهنو داشته باشید.ببینی که چطوری داره کتاب میخونه عشقم
قربون اون جدیتت بشم مادررررررررررررررررر
اینم همون داستان پارکه
عشق مامانی پسر جنجالی
اینم همون سگ رباطی.یعنی هاپو آهنی خاله زری
پسر تب اسباب بازی گرفته
عاشقتم جوجو کوچولو