رسم زمونه
عجب رسمیه، رسم زمونه
قصه برگ و باد خزونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون،بجا میمونه
پسر نازم،دیروز مامان بزرگ امیرحسین رفت پیش خدا.
یه عزیز دیگ هم از پیش ما رفت.همش میگفت که تو رو هم عین امیرحسین دوست داره.خدا رحمتش کنه و جاش هیچ وقت پیش زن عمو و امیر حسین خالی نباشه.
دیروز از صبح تو پیش مادر جون بودی و من و بابا رامین هم رفته همونجا.وشب که دیروقت اومدم خونه،احساس کردم که چقدر دلم برایه تو و مادرجون تنگ شده بود.موقع خاکسپاری از ته دل آرزو کردم که خدا بابا رامین و تو رو ،مامانا و باباهامونو (من و بابا رامین)،و عزیزامو از من زودتر نبره.
دیروز روز بدی بود مامانی.خدا به همشون صبر بده.مخصوصا به آقایه ابراهیمی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی