پاییز
پاییزه پاییزه
برگ درخت میریزه
هوا شده خیلی سرد
....
اما گل پسر هوا سرد نشده.تازه امروز هم خیلی گرم بود!
پاییز اومد و تابستونم رفت جیگر مامانی،شهریور ماه ،ماه پر فت و امدی بود .یا مهمونی بودیم و عروسی،یا مهمون داشتیم.مخصوصا این دوهفته آخر.ولی خب،پسر طلا همه چیز به خیر و خوشی گذشت و دفتر این فصل هم بسته شد.امیدوارم که این فصل از سال که تازه امروز شروعش کردیم،برات قشنگ باشه.امیدوارم که بتونم برات مثل مامان خوبی باشم.عزیز مامان،گل پسرم،این ماه میدونم یه کم بر ات سخته.چون باید برایه چکاپ سالانه بریم پیش دکترت و قبل از اون هم باید ابینجا برایه اکو بریم و این اکو،تو رو خیلی خسته میکنه و کلافه.منو ببخش.
پسرم،امروز مدرسه ها شروع شد و دانیال کوچولویه خاله هم رفت کلاس اول.الهی که همه بچه ها،موفق باشن.
ایشالله که تو هم همیشه موفق باشی گل ناز مامان.
میخواستم ،از پاییز بفرستمنت مهد کودک.فقط واسه اینکه یکمی روابط عمومیت بهتر شه و یکمی با بچه ها بیشتر جور شی.ولی مردد موندم و اصلا نمیدونم که کارم درسته یا غلط.میگم،نکنه تو دوست نداشته باشی و اینطوری بهت ظلم کنم.از یه طرفی هم فصل سرما خوردگیه .واسه همین دست نگه د اشتم.
در هر صورت من و تو،جوجو طلایه مامان،ور دل هم میمونیم و از بودن با هم لذت میبریم و منم همچنان وقت کم میارم واسه خوندن زبان.
امروز بهم گفتی:مامان برام شیرینی میخری که من بخورم و حالشو ببرم.میخری یا نمیخری؟یگو مامان؟هان؟
قربون حرف زدنت بشم.منم بردمت شیرینی فروشی و گفتم از کدوم شیرینی میخوای مامانی؟
تو هم گفتی اینو میخوام.این شیرینی رو.بخر دیگه مامان.
اینم همون شیرینیه هست.
وقتی اومدیم تو ماشین نشستی گفتی:بابا ببیم مامان چه شیرینی دُنده ایی برام گرفته
و در جواب بابا که گفت این کیکه نه شیرینی،گفتی:نه.اینکه گرد نیست.کیک گرده.این دُندهِه.
خب.کاریش نمیشه کرد.راست میگه بچم.تاحالا همه کیکهایه زندگیش گرد بوده خب.قربونش برم من.