همینطوری
وقتی آدم هیچ درگیری برای خوندن زبان نداشته باشه،چقدر خوبه.چقدر زندگی زیبا میشه بدون فکر کردن به گرفتن نمره آیلتس.
کلا من آدم فعالی هستما.یادم رفته بود قبلنا چقدر زود زود میومدم و وبت رو آپ میکردم.الانم انگار برگشتم به قبل.
فعلا زبان رو تعطیل کردیم تا بعد از عید.اگه تویه دوران تحصیل و دانشگاه حرف مامانم رو گوش کرده بودم و میرفتم کلاسای ترمیک زبان،حالا وضعیت من این نبود.ای خدا...
امروز رفتیم آرایشگاه نا یکمی موهات رو سر و سامون بدم.به آرایشگر گفتم که فقط میخوام یکم مرتب بشه.نمیخوام کوتاه بشه.فقط مرتب و سر آخر موهات کوتاه شد خیلی.
موهای بلندت رو دوست دارم چون بهت خیلی میاد.ولی از بس که حساسی و هی کله ات عرق میکنه و هی یه تار موهات میره تویه چشمت و تو هم هی میخوارونیش و هی میخوارونیش تا کلافه میشی و سر آخر با اصرار بابا رامین رفتیم برای کوتاه کردن موهای خوشگلت.
تازه دیدم.دسته عینکت اونجا چیکار میکنه عشـــــــــــــــقم!
اومدم که یه سری عکس هم از بیمارستان بذارم عشق کوچولویه مامان.کله گنده من..عکسای بیمارستانه و دوست نداشتم که همینطوری رویه صفحه باشه.دوستای گلم اگه رمز خواستین بگین.
http://parsapooraziz.persianblog.ir/post/6/