پسر نق نق میزنه
سلام عشق مامانی
پسرم؟چرا اینقدر بی تاب شدی و همش در حال نق نق زدنی.بهم فرصت نفس کشیدن نمیدی و تا من از پهلوت بلند میشم که به کارام برسم ،تو فریادت بلند میشه و من میمونم هاج و واج که چیکار کنم.
عسل کوچلویه مامان،کم کم کارایه خطرناکت هم بیشتر میشه من باید چهار چشمی مراقب باشم که تو داری چیکار میکنی و به خودت صدمه نرسونی.
همین چندروز پیش تلفن رو چنان کوبیدی به چشمم که از درد دلم میخواست ناله بزنم و خودت هم زدی زیر گریه و من موندم که تو رو ساکت کنم یا از درد به خودم بپیچم
آره پسر جون،تو خطرناک شدی
اینروزا گستره کلماتت هم بیشتر شده و سعی میکنی که هر کلمه ایی رو تکرار کنی و شکسته بسته این کارو میکنی،مثلا "چی بود؟" رو میگی"چیب؟"
تویه همین هفته که بابا رامین شیفت صبحه،باید یه روز بریم واسه واکسن 18 ماهگیت،از الان غصه دارم برات عزیز دلم
عزیزم خسته ام و اینقدر خوابم میاد که چشمام داره بسته میشه جوجو جونم ولی باز هم برات نوشتم که نگی به یادم نبودی.عاشقتم و دوستت دارم