مرد عنکبوتی
سلام جوجو جون
پسرم تو با مرد عنکبوتی نسبتی داری؟یا شاید می خوای در آینده راه اونو ادامه بدی نی نی عنکبوتی؟
اینروزا از هر چیزی بالا میری و من باید بیست و چهار ساعته چشمم بهت باشه که یکهو پا در هوا نمونی و از بلندی نیفتی و یه کاری دست ما و خودت ندی.
از مبل ،از صندلی،میز،زیزتلویزیونی و حتی کت و کول ما هم بالا میری.
اگه بابا رامین باشه که بالاخره سرگرمت میکنه ومن میتونم سریع السیر یه غذایی درست کنم ،اگه بابا رامین نباشه که مجبورم با همکاری تو این کارو بکنم ،چون تو میای پبش منو مدام میگی ماما...ماما
و من هی میفرستمت دنبال نخود سیاه ،پارسا جون برو اتوبوست رو بیار،برو پشمالو رو بیلر،برو ماشینت رو بیار
اوایل میری و یه چند دقیقه با همونا سرگرم میشی ،ولی بعدش انگار میفهمی و خودتو آویزون من میکنی و من تا چشمم بهت میخوره که با صورت گریون داری منو صدا میکنی ،دلم آب میشه و نمیتونم که بغلت نکنم پسرکم.
اونوقت منوتو با هم غذا درست میکنیم.
عزیزم ،تو همچنان سر همون چهارتا کلمه ایی که میگفتی موندی و خیال پیشرفت هم نداری،هی برات کتاب میخونم،داستان تعریف میکنم و مدام از صبح که بیدار میشی تا شب که قراره بخوابی،یکریز برات گپ میزنم و سر آخر فکم آویزون میشه،ولی تو انگار نه انگار
تازه زمانیکه بهت میگم این فلان چیزه،حالا تو بگو،تو هم با صراحت میگی :نه
و من میمونم یه فک آویزون و یک عالمه علامت سوال؟؟؟؟؟؟؟
خب چه میشه کرد ،تو هم اینطوری هستی دیگه.
هرچی که هستی و هر جور که باشی ،من دوستت دارم و بهترین ها رو برات میخوام کوچولویه مامانی