ماه جدید
پسرکم،اولین ماه از پاییز هم گذشت و ما وارد دومین فصل از پاییز شدیم.میبینی که چقدر همه چیز داره تند و تند میگذره و تو داری تند و تند بزرگ میشی(بگو ماشاالله) تا چشم بهم بذاریم تو میشی یه مرد رشید و من میشم مامان بزرگ یاسی
ولی هر چی که باشه من دارم از بزرگ شدنت لذت میبرم و همین برام خیلی قشنگه،تو داری بزرگ میشی و من از بودن با تو و گذروندن روزام،حتی اگه نذاری که من هیچ کاری بکنم و زمانی که کلی کار سرم ریخته،تو دست منو بگیری و منو مجبور بکنی که با تو بیام و کنارت بشینم و با تو بازی کنم ،لذت میبرم پسرکم.آخه من عاشق توام.گاهی اوقات که یکمی باهات با صدایه بلند حرف میزنم،احساس عذاب وجدان میکنم و دلم میخواد به هر بهانه ایی بیام محکم بغلت کنم و قلقلکت بدم،تو بخندی و من ببوسمت و برات غش کنم.پسر کوچولویه من،عاشقتم
هفته ایی که بابا رامین شیفته صبحه،به تو خیلی خوش میگذره،چون بی چک و چونه،هر روز بیرونیم،تازه،زمانیکه بیرونمون تموم میشه و میرسیم جلویه در ،تو شروع میکنی به غر زدن و اعتراض کردن
ازت میپرسم:چیه پارسا جونی؟
تو با انگشت و دهن باز که نشونه اعتراضته،در رو نشن میدی.
میگم:خب چیکار کنیم؟کجا بریم اگه خونه نریم؟
و تو با هیجان و شور و ذوق بچگیت میگی:دد
من باید با هزار و یک چیز سرتو گرم کنم تا شما،رضایت بدی و بیای که بریم بالا.
پسر طلا،همچنان واکسن 18 ماهگیت رو نزدم،نمیدونم کی قراره طلسم بشکنه و موفق بشیم که بریم و واکسن بزنیم.ولی خدا کنه که تو زیاد اذیت نشی جوجو کوچولویه مامانی