ما اومدیم
سلام جیگرم.سلام عشقم
عزیزم ما اومدیم،
بالاخره مشکل برطرف شد و من تونستم دوباره بیام و بنویسم.از تو و برایه تو عزیزکوچولویه مامانی
عزیزم اینروزا اتفاقایه زیادی افتاد.اتفاقایه خوب که همه رو شاد کرد و اتفاقایه بد که قلب همه رو آزرد
عزیزم،اینروزا تو کارایه جالب زیادی میکنی.
یه روز که منو تو داشتیم قدم میزدیم،یه آقایه پیر با یه کمر خمیده،جلوتر از ما داشت راه میرفت،تو مدام ازم میپرسیدی،ای شیه؟
و من بهت جواب میدادم.تا متوجه شدم هر چی که میگم تو قانع نمیشی و دوباره تکرار میکنی،نگات که کردم ،متوجه شدم ،منظورت همون آقایه پیر مرده،و بهت گفتم :پسرم،اون آقا پیرمرده.
و همون شد ،از همون موقع تو هرجا میرفتی دستتو میذاشتی پشتت و کمرتو خم میکردی و ریز ریز راه میرفتی،که یعنی پیرمرد شدی.
یا با لگوهات،تفنگ الکی میسازی و ،دور اتاق میدویی و اونو همه طرف میچرخونی و میگی پُف پُف
و بعد به طرف ماها میگیری و ما رو میکشی و ما باید بیفتیم زمین،وگرنه تو اینقدر اون تفنگ الکیت رو به ما نزذیک میکنی که ممکنه فروش کنی تویه چشممون یا صورتمون.
جوجویه ناز من تو معرکه ایی.
هنوز درست و حسابی حرف نمیزنی،یعنی اصلا نمیخوای،نمیدونم شاید اینطوری راحت تر باشی گل پسر ،ولی شیطونیهات فراونه کوچولویه مامان.
وقتی رفته بودیم دلفین ،برایه خرید،تو این ماشین کوچولو رو دیدی و من برات خریدم و تو تمام راه ،از اونجا تا خونه ،و تویه خونه برایه چندین ساعت با همین ماشین کوچولو و اون عروسک موش کوچولو سرگرم بودی
از تنها خوردنیی که خوشت میاد،همین نونه،اینم یه جور خوردنه دیگه
پسر تنهایه خسته
پسر و بخاری خاموش
جستجو برایه پیدا کردن علت خاموش شدن بخاری
و سر انجام ،تلاشی نافرجام
پسر از زاویه ایی نزدیک
بابا بزرگ گرفتار
پارسا جونم ،اینجا تو کلید بابا رامین رو پیدا کردی و از ما خواستی که بلندت کنیم تا بتونی اونو بذاری تویه جا کلیدی،ولی از اونجا که ،وقتی تو گیر بدی،دیگه ول نمیکنی و ما هم خیلی سرمون شلوغ بود،بهت توجه نکریو و چند دقیقه بعد ،دیدیم که تو صندلی به دست اومدی.اینم از نی نی خلاق من
این گوشه دنج پارسا جوجو
پارسایه بسته بندی شده
اینم از دست هنرای پسر
و اینم خود هنرمندش.
قربون اون دست و پایه بلوریت