شیطنت
سلام پسر کوچولویه مامان
امشب مهمان داشتیم و شما در شیطنت چیزی کم نذاشتی عزیزکم.
هیچ چیزی از دست شما در امان نبود و همه جا در یک چشم بهم زدن،بهم ریخت.دهنم وا مونده بود از این همه شیطنت بی سابقه .
البته،شما وروجک بودید ولی نه دیگه اینطور که همه چیز رو پرت و پلا کنی.
و تازه زمانی که همه چیز رو بهم ریختی،رفتی تویه آشپز خونه و سعی میکردی که از ماشین لباسشویی بالا بری،وقتی بهت گفتم :آقا پارسا،کجا دای میری مامان؟
با جدیت تمام گفتی :دَدَ
.....
وقتی مهمونا رفتن،در حال تمیز کردن شاهکار شما بودم که بابا رامین صدام کرد و من از دیدن شما بیشتر متعجب شدم،چون بدون چون و چرا ،رفته بودی تویه تختت و انگار که ساعتها خواب بودی و این واقعا از تو بعید بود.عزیزم امشب خیلی خسته شدی از بس که شیطنت کردی جوجوکوچولویه مامانی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی