این روزا
جیگر مامان سلام
یه چند روزی بود که کلا خطمون مشکل پیدا کرده بود و نمیتونستیم وصل بشیم جوجو جونم.ولی امروز که از رویه عادت و مثل همیشه لب تاب رو روشن کردم،انتظار داشتم مثل این چند روز قطع باشه،ولی با خوشحالی فراوان دیدم که مثل اینکه مشکل برطرف شده عزیز دلم.
انگاری مامانت معتاد به اینترنت شده.
عزیزم اینروزا اتفاق جدیدی نیفتاده،روزا بابایی نیست و منو شما و گاهی خاله لاله و معید میریم بیرون.
به قول شما نی نی ها :دد
دیروز هم رفتیم پارک.
موقع رفتن تر و تمیز بودیم و وقتی که داشتیم بر میگشتیم خاک و خولی بودیم.از بسکه دنبال شماها دوییدیم.در اصل دنبال تو دوییدم.اوووووووووف.
وقتی رسیدیم پارک ،از بس که خوشحال بودی هی اینور و اونور میدویدی و شادی میکردی عزیزم.اخه تو عاشق پارکی مادر
وقتی سوار سرسره میشدی هیچ نی نی بیچاره ایی نباید پشت یا کنار شما بود،چون شما داد میزدی و میگفتی:نیییییییییی نییییییییییی نهههههههههههههه
ای بابا.حالا بیا حالی کن که عزیزم همه نی نی ها باید سوار بشن و فقط مال شما نیست و شما داد میزدی:نهههههههه....مَََََََََََََََََن
عزیز دل مادر.چیکارت کنم من با این همه عقیده های عجیب و غریبت.
کلا پسر خوبی هستی و مامان دوست داره.ولی نمیدونم چرا نمیتونی با بچه ها خوب باشی و ارتباط برقرار کنی.یعنی بزرگ که بشی خوب میشی جوجو کوچولویه مامانی؟
هیچ وقت یادم نمیره که بنیامین هم همینطوری بود .نه اینکه با بچه ها خوب نباشه،نه،ولی نمیتونست ارتباط برقرار کنه و خاله فرشته هم خیلی نگران بود ولی الان،امان از دستش.مثل یه گوله نمک شده عسل خاله.
اینروزا به قول دوست عزیزم،مامان آرینا مو فرفری،شما هم در انقلاب گفتاری به سر میبری و در جا و عین طوطی همه کلمات رو تکرار میکنی.بعضی ها رو حتی برایه اولین بار خیلی خوب تکرار میکنی و بعضی ها رو هم به زبون شیرین خودت.عجیب و غریب.
به علت اینکه باید مراقبت باشم که با بقیه بچه ها نجنگی نتونستیم از شما در بالایه سرسره عکسی بیاندازیم.
این هم معید کوچولویه ناز و دختر عمع بامزه اش.(اسمش رو یادم رفت دوباره)
عشق مامانی دنبال کبوترها
کبوتر ها پر زدن و پارسا هم از ترس فرار کرد
جیگر مامان،تو داری بزرگ میشی.