پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

یه روز بد

1390/8/11 2:03
نویسنده : مامان یاسی
518 بازدید
اشتراک گذاری

عززیزم،پسرم،عشقم،نفسم،تمام زندگیم

من دوست دارم،من عاشقتم.پسرم

امروز یکی از بدترین روزایه زندگیم بود،دوبارهه همه چیز برام عین فیلم گذشت،دوباره برگشتم به 5 ماه پیش.

عزیزم،میدونم امروز روز بدی رو گذروندیم،عزیزم،کاش بدونی با هر ذره از عذابی که تو میکشی،با هر لحظه از دردی که تو میکشی،اگرچه ناچیز،من آب میشم،من میشکنم،من داغون میشم عزیزکم.

جوجو کوچولویه من ،من همیشه نگرانتم،دوست دارم که تمام زندگیمو ،فقط،فقط برایه یک ثانیه از لبخندت،شادیت و خوشحالیه تو بدم.حاضرم جونمو برات بدم و دیگه تو روزی مثل امروز رو تجربه نکنی.

  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان زهره
11 آبان 90 9:32
سلام من متوجه نشدم مگه چی شده بود؟!


پاسخ:سلام عزیزم.پسرم 5 ماه پیش عمل قلب کرده،و وقتی تویه اطاق عمل بهش آمپول بیهوشی زدن تویه بغل من بود و اینقدر گریه کرد و زجه زد که هنوز هنوزه،از یاد آوریش جیگرم ریش ریش میشه.دیروز برایه اکو که بردمش دکتر،بهش دارویه خواب آور دادن و دوباره انگار برام همه چبز تکرار شد.وقتی تویه اون حالت میبینمش دلم میخواد بمیرم.الان خوبیم.مرسی از احوال پرسیت عزبزم.اسم وبلاگ کوچولوتو بذار اگه دوست داشتی تا لینکش کنم.





میترا
12 آبان 90 23:19
آخ بمیرم براش. من خبر نداشتم. ایشاالله خوبِ خوب بشه. شیطونک


پاسخ:مرسی گلم