اینروزا
سلام نفس مامان. امشب تو زود خوابیدی(یکمی مریض حالی.فکر کنم داری دندون درمیاری.البته مطمئن نیستم گل پسرم.امیدوارم که اگه دندونت باشه،زیاد اذیتت نکنه عشقم)،من و بابا رامین هم،یکم زبان خوندیم و بابا رفت بخوابه و منم فرصت رو غنیمت شمردم و اومدم که یکمی وبلاگت رو یروز کنم. عزیزم اینروزا تو کارات جالبتر و حرفات بامزه تر شده. برایه مثال: من تویه آشپزخونه مشغولب آشپزیم و تو تویه اطاقت داری شنگول و منگول رو برایه پشمالو و ببلو تعریف میکن و منم همینطوری که کارامو میکنم به حرفات گوش میکنم شیرینم که یکهو دل غافل ،میای طرف من و میگی: مامان اومدم که بخورمت ،من آقا گرگه بدم. و اگه من فرار نکنم تو حسابی منو گاز بارون میکنی.وق...