این روزا 3
سلام پسرکم.ناز گلکم. روزها میگذرن و ما هم داریم باهاش جلو میریم. از چی بگم.؟اینروزایه تو خلاصه شده در سوالهایی که میپرسی و شیرین زبونی هایی که میکنی و کنجکاویهات و شیطنتهات. اینروزا دوست داری که همه کاراتو خودت بکنی و همش میگی که: من خودم مامان.من بلدم.من میپوشم.من در میارم .من سوار میشم.من میخورم و من و من و من و من. اینروزا وقت مامانی فوق العاده کمه واسه اینکه بیاد و وبلاگت رو بروز کنه. شبها که دیر میخوابی،مثلا ساعت یک و نیم یا دو .و زمانی هم که میخوابی من باید تند و تند یه چیزی واسه سحر درست کنم و تا بخورم و ظرف و ظروف و ریخت و پاشهات رو جمع کنم ساعت میشه سه یا سه و نیم.اونوقت باید بخوابم با چشمایی که زیرش کبود...