یاد اون روزا
از دیشب تا به حال،همش یاد روزایه اول تولدت میفتادم پسرم.وقتی که دکترت داشت بهم میگفت که تو مشکل قلبی داری و باید عمل بشی ،اون موقع بود که من دیگه صداشو نمیشنیدم و فقط لبای دکتر رو میدیدم که باز و بسته میشن و اشک هام که فضای مطب رو تار کرده بود . یاد روزی که بردیمت برایه تشکیل پرونده و بستری شدن و عمل کردن و تو ،بیخیال و شاد،از پله هایه بیمارستان بالا و پایین میرفتی یاد روزایی که تویه بیمارستان،بعد عملت،مینشستم و به هرکسی التماس میکردم که فقط بذارن یک دقیقه تو رو از مانیتور ببینم. یاد روزی که بعد از دو روز که مثل یه قرن برام گذشته بود،بالاخره گذاشتن بیام پیشت و من،بوسیدمت و بوییدمت و لمست کردم و با تمام...
نویسنده :
مامان یاسی
15:12