پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

ماه جدید

پسرکم،اولین ماه از پاییز هم گذشت و ما وارد دومین فصل از پاییز شدیم.میبینی که چقدر همه چیز داره تند و تند میگذره و تو داری تند و تند بزرگ میشی(بگو ماشاالله) تا چشم بهم بذاریم تو میشی یه مرد رشید و من میشم مامان بزرگ یاسی ولی  هر چی که باشه من دارم از بزرگ شدنت لذت میبرم و همین برام خیلی قشنگه،تو داری بزرگ میشی و من از بودن با تو و گذروندن روزام،حتی اگه نذاری که من هیچ کاری بکنم و زمانی که کلی کار سرم ریخته،تو دست منو بگیری و منو مجبور بکنی که با تو بیام و کنارت بشینم و با تو بازی کنم ،لذت میبرم پسرکم.آخه من عاشق توام.گاهی اوقات که یکمی باهات با صدایه بلند حرف میزنم،احساس عذاب وجدان میکنم و دلم میخواد به هر بهانه ایی بیام محکم بغل...
3 آبان 1390

ادامه عکسایه مهر ماه

  ای بابا،این چی بود؟    آهاااااااااان،پیداش کردم    یکم منو سواری میدی؟؟    بازم منو غافلگیر کردی مامانیییییییییی؟    هوم.چچ.    اینطوری بخندم خوبه؟؟    بابا جون،بازم حرفایه بامزه زدی.منو میخندونی.    به به.تا مامان نیومده اینو سر بکشم.    عجب غذاییه ها    به به.بخورم    بیا اینجا،در نرو کلک    بالا خره گرفتمت،ای شیطون    یه گاز بزنم که خیلی گرسنه ام    خوشمزه است.بخورمش    هیچ جایی...
1 آبان 1390

پسر نق نق میزنه

سلام عشق مامانی پسرم؟چرا اینقدر بی تاب شدی و همش در حال نق نق زدنی.بهم فرصت نفس کشیدن نمیدی و تا من از پهلوت بلند میشم که به کارام برسم ،تو فریادت بلند میشه و من میمونم هاج و واج که چیکار کنم. عسل کوچلویه مامان،کم کم کارایه خطرناکت هم بیشتر میشه  من باید چهار چشمی مراقب باشم که تو داری چیکار میکنی و به خودت صدمه نرسونی. همین چندروز پیش تلفن رو چنان کوبیدی به چشمم که از درد دلم میخواست ناله بزنم و خودت هم زدی زیر گریه و من موندم که تو رو ساکت کنم یا از درد به خودم بپیچم آره پسر جون،تو خطرناک شدی اینروزا گستره کلماتت هم بیشتر شده و سعی میکنی که هر کلمه ایی رو تکرار کنی و شکسته بسته این کارو میکنی،مثلا "چی بود؟" رو میگی"...
1 آبان 1390

ما برگشتیم

سلام عشق من ما برگشتیم.البته الان یه 5 روزی میشه که اومدیم،ولی مامان اینقدر کار داره که وقت سر خواروندن نداره جوجو.                                              کلی لباس و ملحفه داشتم که باید میشستم و          همه رو جابجا میکردم. عزیزم ،تازه باید با تو سر و کله بزنم   و باهات بازی کنم،بیرون ببرمت و تو بخوابی و من تند و تند کارامو بکنم و تو بیدار بشی و دوبا...
27 مهر 1390

روزمره

سلام پسر کوچولویه مامان این روزا نتونستم بیام و برات چیزی بنویسم،سرم شلوغ بود و در گیر خرید و مرتب کردن وسایلا بودم.عزیزم پنجشنبه داریم میریم مشهد و من امیدوارم که تو ،تویه راه زیاد اذیت نشی و راحت با این مسافرت طولانی کنار بیای گیگیلی من. عزیزم یکمی نگرانم. پسرم اینروزا یاد گرفتی که تویه تخت خودت بخوابی،آخه تا حالا پیش منو بابایی میخوابیدی ولی،یکهو تصمیم گرفتم که جدات کنم،چون همه به من میگفتن که داره دیر میشه و هرچی که دیرتر بشه،جدا کردنت سخت تر میشه.و من هم تصمیم گرفتم که از الان شروع کنم. خوب بود،زیاد مقاومت نکردی،نمیدونم چه نقشه ایی کشیدی کوچولو و کجا میخوای ،تلافی کنی،خودمم موندم. البته ناگفته نمونه جوجو،اوایل ...
13 مهر 1390

باز بارون

سلام عزیز دل مامان پسرم پاییز شد و هوا دوباره بارونی و ما هم خونه نشین شدیم.چون اگه بریم بیرون تو میخوای خودت ر اه بری و اگه خودت راه بری خیس میشی و دوباره سرما رو سرما.هنوز آب بینی مبارک به راهه گوگولی مامان. دیروز رفتی از تویه کمدت شلوارتو برداشتی و رفتی جلویه در و مدام میگفتی دد...دد...دد و اصلا به حرف من که بهت میگفتم:پسرم بارونه ،سرده،سرما میخوریم ،توجه نداشتی و مدام میگفتی دد..دد...دد تا شب هزار جور مشغولت کردم و تو هم از سر و کول و در و دیوار بالا میرفتی. دیگه حالی برام نمونده بود،کافی بود یکم دراز بکشم،اونوقت میپریدی رو پشتم و میگفتی :چی چی ...چی چی منطورت همون دودو چی چی بود ومن هم مجبور بودم باهات همکاری کنم،چون اگه...
6 مهر 1390

جوجو بداخلاق

سلام آقا،سلام سرور،سلام پادشاه پسرم بی نهایت بد اخلاق شدی،شاید بخاطر مریضیت باشه،ولی شدی قلدر خونه و منو بابا رامین،کت بسته باید در اختیار شما باشیم،حرف حرف شماست و هر جا که بخوای ما رو دنبال خودت میکشونی. آخه عزیزم یکمی به ما رحم کنی بد نیستا ..... ...
3 مهر 1390

پارسا جونم،زودتر خوب شو

  پسر طلایه مامان،چرا آخه خوب نمیشی مامانی؟ دیگه جونی برات نمونده از بس که شکمت ناجور کار کرده،شیرخشکت رو هم عوض کردیم،شکمت خوب نشده ولی خب،از ده دقیقه به یکساعت رسیده،آزمایشت هم مشکلی نداشت جوجو جون مامان. نمیدونم چیکارت کنم؟ پسرم ولی تو همچنان شیطنتاتو میکنی و از سر و کول منو بابا رامین هم بالا میری. گل پسرم زودتر خوب شو
2 مهر 1390