این روزها...
سلام گل پسر مامان. از آخرین پستی که گذاشتم خیلی مدته که میگذره.همیشه دوست دارم که توی وبلاگت از شادی و خنده و تجربه های جالبت و شیرین کاریهای قشنگت بنویسم. ولی ،این روزا نمیدونم که چرا همش تو مریض میشی.دیگه واقعا خسته شدم .مخم دیگه کار نمیکنه.از قبل عید که مریض شدی ،هنوز هنوزه ادامه داره.هر بار یه جوره.و آخرین بار بخاطر گوشِت،که هنوز داری آنتی بیوتیک میخوری.این شنبه دوباره باید بریم دکتر . ضعیف شدی.کلافه و عصبی شدی.بداخلاق و کم صبر شدی.دلم میگیره وقتی که اینطوری میبینمت. مگه شوخی اینهمه مدت آنتی بیوتیک! پارسای گلم،دوست دارم که زودتر خوب شی دوباره.خودت هم خسته شدی از اینهمه دارو خوردن عشق مامان. حالا بگذریم از این حرفها.یکمی...